زیر سایه دلی
درباره کتاب زیر سایه دلی:
دریا که بعد از مرگ پدرش، با خواهرش دلارام و مادرش زندگی میکند، در شرف آشنایی با مردی است که خیلی برای این ازدواج پافشاری میکند، اما بعد از اولین جلسهی خواستگاری و برخورد زنندهی دلارام، بهطور ناگهانی پا پس میکشد و زندگی دریا برای بار دوم دچار تنش طردشدگی از سمت مردی که قرار بوده یک عمر همسفرش باشد، میشود.
اما از آنجایی که در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد، دریا تصمیم میگیرد جلوی زورگوییهای دلارام بایستد و زندگیاش را بدون دخالتهای خواهرش بسازد و از زیر سایهی کنترلگریهایش دربیاید، اما دست سرنوشت کسی را سر راه دریا قرار میدهد که نه خودش و نه دلارام، هیچ تصوری از آنچه در آینده برایشان اتفاق خواهد افتاد، ندارند.
شخصیتپردازی داستان عالی و کاملا حسابشده بود. اگر به خواندن قصههای کاملا خانوادگی با مضمون عاشقانه و ساده و البته خوشخوان علاقهمند هستید، میتوانید زیر سایه دلی را در فهرست علاقهمندیهای خود داشته باشید.
قسمتی از کتاب زیر سایه دلی:
– سه پایهی نقاشی من رو کجا گذاشتی؟
– ببین تو جیب منه؟
– هه هه هه خندیدم. گوشت تلخ نچسب.
کمرم را صاف کردم و گفتم: «من از کجا بدونم سه پایهی تو کجاست؟ اینجا شتر با بارش گم میشه. برو اتاق خوابها رو نگاه کن، شاید کارگرا گذاشتن اونجا.»
دلارام پشت چشمی نازک کرد و ایشی گفت و رفت سمت اتاق به هم ریختهای که قرار بود به زودی اتاق مامان باشد. حسابی خسته بودم. اثاث کشی خیلی سخت بود؛ سختتر از آنچه فکر میکردم. هر یکی دو سال همین داستان را داشتیم. اوایل ذوق وشوق خانهی تازه را داشتم و با انرژی زیادی مشغول بسته بندی وسایل میشدم. حالا هر سال که میگذشت، برایم عذاب الیم شده بود.
مامان هم که قربانش بروم، خیلی تروفرز نبود و هر روز که میگذشت، بنا به سنش، تنبلتر هم میشد. وسط گیرودار اثاث کشی، فقط فکر سیگار کشیدن و ناز و نوازش گربههایش بود. دلارام هم بدتر از مامان، فقط فکر وسایل خودش بود ولاغير. این وسط علی می اند و حوضش…
کارتنها وسط سالن ولو بود و هیچ کس هم خیال کار کردن نداشت! من هم خسته شده بودم. از صبح اندازهی ده نفر کار کرده بودم. خودم را روی کاناپه که یکوری مانده بود گوشهی سالن، انداختم…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.