زندگی فراموش شده میلوا ماریچ اینشتین
درباره نویسنده دیوید چارلز کاسیدی:
دیوید چارلز کاسیدی (David C. Cassidy) نویسنده کتاب زندگی فراموش شده میلوا ماریچ اینشتین، متولد 1945، تاریخنگار امریکایی و استاد بازنشستۀ دانشگاه است. عمده شهرت او بهخاطر کارهایش در حوزه تاریخ مکانیک کوانتومی، زندگینامههای علمی و تاریخ فیزیک در آلمان و امریکا است. کاسیدی بهواسطۀ کارهای علمی و تحقیقاتیاش چند جایزه گرفته. او همچنین دارای دکترای افتخاری علوم از دانشگاه پردو است.
روث لِوین سیمه (Ruth Lewin Sime)، متولد 1939، پژوهشگر امریکایی و تاریخنگار علم و فارغالتحصیل کالج بارنارد و دارای دکترا از دانشگاه هاروارد است. سیمه استاد بازنشستۀ دپارتمان شیمی کالج شهر ساکرامنتو است. از جمله آثار او میتوان به کتابها و مقالاتی اشاره کرد که درباره لیزه مایتنر و اُتو هان، دو دانشمندِ دخیل در کشف و شرحِ همجوشی هستهای، نوشته است.
آلن استرسون (Allen Esterson)، متولد 1936، استاد سابق کالجهای مختلف لندن است. او اکنون بهطور تخصصی روی همین موضوعی کار میکند که در کتاب «زندگی فراموش شده میلوا ماریچ اینشتین» به آن پرداخته شده است؛ موضوع صحت و سقم ادعای مبنی بر نقش پررنگ میلوا ماریچ در موفقیت علمی آلبرت اینشتین و جاودانهشدن او در تاریخ علم.
درباره کتاب زندگی فراموش شده میلوا ماریچ اینشتین:
تحقیقات علمی اینشتین و نظریههای نسبیت، نظریه کوانتومی و نظریه اتمی او پایههای فیزیک معاصر را بنیان نهاد. بدون اطلاع از حقیقت مجرایی که اتفاق افتاد، یعنی اینکه چگونه این نظریههای بنیادین شکل گرفتند، نمیتوان بهطور کامل به اهمیت تاریخی آنها پی برد. بهویژه وقتی متوجه میشویم همکاریها و مساعدتهای زنان دانشمند خصوصا همسران و شرکای علمی مردان دانشمند برجسته و مشهور جهان چقدر نادیده گرفته شده، فراموش شده، و حتی منکوب شده، نمیتوانیم هر کجا ضرورت ایجاب میکند برای این دستاوردها و موفقیتها اعتباری قائل شویم و اعتبار آنها را به رسمیت بشناسیم.
طی دهههای گذشته مطالب فراوانی، اغلب با قطعیت و اطمینان، در حمایت از این دیدگاه درباره نقش میلوا اینشتین ـ ماریچ نوشته شده است. کتاب حاضر به منزله سفری در میان این امواج پر خروش است و انگیزه مهم «پی بردن به صحتوسقم این ماجرا» ما را در این سفر هدایت میکند یا حداقل باعث میشود به خاطر میلوا و آلبرت و به خاطر تاریخچه فیزیک معاصر، تا جایی که ممکن است به درستی و صحت آن نزدیک شویم. این سفر در عصر دروغها و فریبکاریهای تعمدی، اخبار جعلی و «حقایق جستهوگریخته»، اهمیت بهمراتب بالاتری پیدا میکند.
وجود مستندات روبهافزایشی که طی دهههای گذشته در مورد این دو فرد برجسته و آثار و فعالیتهای آنها در دسترس قرار گرفته، کمک میکند این کشتی تا رسیدن به پایان مسیر همچنان به راه خود ادامه دهد.
میلوا به خاطر اینکه «مادر شوهر»ش او را نپذیرفته بود، عذاب میکشید. «مادر شوهر» عنوانی بود که ماریچ برای مادر آلبرت در نامههایش خطاب به هلن، استفاده میکرد. اینشتین همچنان تلاش میکرد تسکیناش بدهد و به او اطمینان میداد که عشق و نیازش به او همیشگی و ابدی است و برای زندگی مشترک آیندهشان رؤیاهایی در سر دارد. اینشتین در اوت ۱۹۰۰ برای میلوا نوشته بود: «چطور قبلا میتوانستم تنها و بدون تو زندگی کنم، عشق کوچولوی من؟» «من بدون تو اعتمادبهنفس ندارم، شور و اشتیاقی به کار کردن ندارم و از زندگی لذت نمیبرم. خلاصه کنم، زندگی من بدون تو، اصلا زندگی نیست» (نامههای عاشقانه ۱۹۹۲، صفحه ۲۶).
منظور او از زندگی، ادامه کار با میلوا نیز بود. او در ۱۶ سپتامبر به میلوا این گونه اطمینان داد: «مهم نیست چه اتفاقی میافتد، ما شگفتانگیزترین زندگی جهان را خواهیم داشت. کارِ لذتبخش و بودن در کنار هم. علاوه بر این، حالا دیگر لازم نیست به هیچ کس جواب پس بدهیم، میتوانیم روی پای خودمان بایستیم و باهم از جوانیمان لذت ببریم. بهترین زندگی را خواهیم داشت» (نامههای عاشقانه ۱۹۹۲، صفحه ۳۳). میلوا و آلبرت بعد از تحمل تقریبا ۲ سال و نیم اذیت و آزار و پس از اجازه آقای اینشتین (پدر) در بستر مرگ و سپس درگذشت او در اکتبر ۱۹۰۲ سرانجام ازدواج کردند.
قسمتی از کتاب زندگی فراموش شده میلوا ماریچ اینشتین:
میلوا پس از شرکت و قبول شدن در امتحانات سال ۱۸۹۴ در زاگرب، به اتفاق پدرش به شهر زوریخ در سوئیس رفت. سوئیس یکی از معدود کشورهای اروپایی بود که این حق را برای زنان کاملا به رسمیت شناخته بود که از امتیاز تحصیلات عالیه و کسب مدارج علمی دانشگاهی برخوردار باشند. دانشگاه زوریخ در سال ۱۸۶۴ پذیرش زنان را شروع کرده بود. سایر دانشگاهها و مؤسسات سوئیس از جمله پلی تکنیک زوریخ نیز از سال ۱۸۷۲ از این روند پیروی کردند.
تعداد زیادی از زنان ثروتمند و اشرافزاده از سایر کشورها که به لحاظ مالی استطاعت پرداخت هزینههای مربوطه را داشتند و در کشور خود از امکان تحصیلات عالیه محروم بودند، رهسپار فرانسه و سوئیس شدند. آنهایی که به زبان آلمانی تسلط داشتند (نظير ميلوا ماریچ) معمولا به کشور شمالی آلمانی زبان سوئیس رفتند و کسانی که به زبان فرانسوی تسلط داشتند (مانند ماریا اسکلودوسکا، که بعدها به مادام کوری تغییر نام داد) به فرانسه مهاجرت کردند…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.