ریچارد سوم
درباره نویسنده ویلیام شکسپیر:
ویلیام شکسپیر (زاده ۱۵۶۴ – درگذشته ۱۶۱۶) شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی بود که بسیاری وی را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانستهاند. «سخن سرای ایون» (به انگلیسی: Bard of Avon) لقبی است که به خاطر محل تولدش در آون واقع در استراتفورد انگلیس به وی دادهاند. شکسپیر را پدر نمایشنامه نویسیی انگلستان میدانند. وی موضوع بسیاری از نمایشنامههای خویش را از تاریخ روم باستان و کتاب پلوتارک برگزیده و به نیروی تصور و تخیل خویش به صورت تراژدیهای زیبایی آنها را در آورده است.
سبک نویسندگی شکسپیر به مکتب کلاسیسم تعلق دارد. نمایشنامههای وی را به تراژدی و کمدی و نمایشنامههای تاریخی تقسیم میکنند. نمایشنامههای اخیر وی ترکیبی از تراژدی و کمدی است. آثار مهم او عبارت است از :اتللو، مکبث، هملت، جولیوس قیصر، تاجر ونیزی، شاه لیر، هنری ششم، هیاهوی بسیار برای هیچ و رویای شب نیمه تابستان . اشعار اغنایی شکسپیر نیز از شاهکارهای شعر انگلیسی است . از جمله منظومههای او : ونوس و آدونیس و.. میباشد.
درباره کتاب ریچارد سوم:
نمایشنامه ریچارد سوم داستان برآمدن و فروافتادن شاهی منفور را بازمیگوید. اما شکسپیر سیمای این مرد زشتصورت و زشتسیرت را چنان تصویر کرده که حضورش بر صحنه، همهی شخصیتهای دیگر را به محاق میبرد. این هیولای بیشفقت که درراه رسیدن به تاجوتخت انگلستان از هیچ دروغ و خدعه و جنایتی رویگردان نیست، باهوشی اهریمنی و نگاهی ژرف تا اعماق وجود قربانیانش نفوذ میکند و آز و شهوت این یک یا عقل سستپای دیگری را آماج خود میگیرد. از این روست که جملگی را بهآسانی میفریبد و سرانجام به نابودی میکشاند. اما فزونخواهی و غرور بیحدش سرانجام او را نیز قرین رسوایی و تباهی میکند.
قسمتی از کتاب ریچارد سوم:
پرده اول، صحنه اول
لندن، حوالی برج لندن
ریچارد، دوک گلاستر وارد میشود. تکگویی
ریچارد:حالیا زمستان ناخشنودی ما
در پرتو این خورشید یورک به تابستانی بشکوه بدل شدهست
و ابرهای تیره غران فراز سر خاندان ما
به ژرفای اقیانوس فرورفتهاند.
و حربههای فرسودهمان به یادگار به دیوار آويخته.
شبیخون بیامانمان به دیدارهای شاد
و لشکر نماییهای هولآورمان به رقصی موزون جای پرداخته است.
جنگ دژم سیما آژنگِ پیشانی بازکرده
و دیگر بر نریان خفتان پوش نمینشیند.
تا لرزه برجان دشمن جبون اندازد.
بل هماهنگ با نوای دلنشین عود
چمان چمان به خوابگاه بانوان میشتابد.
من اما به بالا نه چنانم که درخور پایکوبی باشم
و به سیما نه آنکه در آیینه مجیز خویش بگویم.
آری، من که نقشی ناخوش خوردهام
و از کر و فر عشق بهرهای نبردهام
تا پیش پیشِ پریرویان عشوهگر بخرامم،
من که از بالایی به اندام وی نصیب ماندهام
و به اغوای این طبیعت ترفند باز
کژسان و ناتمام و پس رانده نابهنگام
نیم ساخته به این سرای سپنچ فروافتادهام،
من که چندان کژپای و نابهنجارم
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.