نمایشنامه انگلیسی

من به تو وعده‌ی آرامش و سکوت نمی‌دهم. ناآرامی و اضطراب در پیش است. من به تو خوشبختی وعده نمی‌دهم. من به تو عشق وعده می‌دهم.

آره، مشکل همینه. این احمق‌ها فکر می‌کنن همیشه حق با اون‌هاست. دین رو سر و ته گرفتن. این گناهکارها نیستن که باید ازشون ترسید، اون‌ها خطرناک نیستن، باید از درستکارهای لعنتی ترسید که ترجیح می‌دن آدم بکشن اما اشتباه‌شونو قبول نکنن…

از بین همه‌ی موجودات کره‌ی زمین، فقط آدمه که می‌دونه باید بمیره. در نتیجه، دلش می‌خواد مرگو فریب بده و فناپذیری خودشو فراموش کنه. می‌سازه و می‌خره و تسخیر می‌کنه. سعی می‌کنه اعتقاد داشته باشه، ایمان داشته باشه. هر لذتی رو غنیمت می‌شمره. باقی‌مانده‌ی هر غذایی رو که پیدا کنه با حرص می‌خوره. اما تموم مدت می‌دونه که عمرش به...

از این‌جا متنفرم، جک. از همه‌چیزش متنفرم. از سرماش، از رطوبتش، از زمین تختش و از بادش که پوست آدمو می‌ترکونه، از دریای بی‌رحمش، از سنگ‌های بزرگش متنفرم. این‌جا به یه قبرستون گنده می‌مونه. هیچی این‌جا رشد نمی‌کنه، هیچ گلی. خودم هم همین‌طور.

من قوه‌ی دریافت خیلی خوبی دارم. تماشا کرده‌م و گوش‌داده‌م و یاد گرفته‌م. اوایل هیچی بلد نبودم. ولی کار آدم‌ها رو تحلیل کردم و کم‌کم یاد گرفتم: یاد گرفتم چطور نابود کنم. و در مکتب اربابم والاترین مهارت انسانی رو یاد گرفتم؛ مهارتی که هیچ موجود دیگه‌ای از پسش برنمی‌آد: من بالاخره یاد گرفتم دروغ بگم.

بازپرس: اگر موافق باشيد می‌خواستم در زمينه خاصی اطلاعاتی جمع آوری كنم. تقريباً دو ساعت قبل، یک زن جوان در بيمارستان شهر فوت كرد. امروز بعدازظهر او را به بيمارستان آورده بودند. او یک شيشه داروی سمی خورده بود. اریک: [غير ارادی] چه وحشتناک! بازپرس: بله. تمام دستگاه گوارش بدن او سوخته بود - زياد زجر كشيده بود. متأسفانه كوشش‌ها...

شما از شرایط روحی ما چه می‌دانید؟ یا از قالب ذهن‌مان؟ چیزی دارد قالب را به لرزه می‌اندازد؛ عقل را می‌لرزاند و از قالبش بیرون می‌ریزد. ما عقل‌مان را از دست نداده‌ایم؛ عقل‌مان دارد ما را از دست می‌دهد.

من قضیه‌ی تو رو این‌جوری می‌بینم: یه حلقه‌ی جادویی دور خودت می‌کشی و هر چیزی رو دوست نداری ازش بیرون می‌ندازی. بعد زندگی واقعی می‌آد سراغت و می‌زنه حلقه‌تو داغون می‌کنه و نشونت می‌ده چه احمقی هستی. خب بعدش چی‌کار می‌کنی؟ یه حلقه‌ی دیگه می‌کشی و همه‌چیزو از نو شروع می‌کنی.

نمایشنامه وحشی بدون نام بردن از جولیَن پاول آسانْژ متولد 1971 درباره اوست. آسانژ؛ روزنامه‌نگار، برنامه‌نویس رایانه، کنش‌گر اینترنت و از بنیان‌گذاران ویکی‌لیکس است. او افشاگری‌های فراوانی درباره‌ی دولت‌ها و به ویژه دولت آمریکا انجام داده است. هنگام انتشار نمایشنامه وحشی او در سفارت اکوادور در لندن به سر می‌برد؛ ولی در سال 2019 تحویل دادگاه‌ و دولت امریکا شد.