دفترهای زندان (دفترهای اول و دوم)
درباره نویسنده آنتونیو گرامشی:
آنتونیو گرامشی (Antonio Gramsci) نویسنده کتاب دفترهای زندان، (زادهٔ ۲۲ ژانویه ۱۸۹۱ در ساردینیا، ایتالیا – درگذشتهٔ ۲۲ آوریل ۱۹۳۷ در رم، ایتالیا) فیلسوف، انقلابی، و نظریهپرداز بزرگ مارکسیست، و از رهبران و بنیانگذاران حزب کمونیست ایتالیا بود. گرامشی از تئوریسینها و مبارزان ضدسرمایهداری و مفهومپرداز نظریه و اصطلاح مشهور هژمونی (فرادستی/ فرادستی فرهنگی) است.
از کتابهای پرفروش و پرطرفدار او میتوان به شهریار جدید، گرامشی و انقلاب و دولت و جامعه مدنی اشاره کرد.
درباره کتاب دفترهای زندان:
دفترهای زندان ضمن آنکه تلاشی است برای کنکاش در زمینههای تاریخی و اجتماعی و سیاسی پیروزی فاشیسم در ایتالیا، شرحی است بر تاریخ بخش بزرگی از جهان در یکی از پیچیدهترین دورهها، داستانی است جذاب از مردان و زنان عادی که آرامآرام در چنبرهی تمدن سرمایهداری گرفتار میشوند؛ تبیینی پُرنقشونگار از مبارزات و پیروزیها و شکستها و سازشها. جان کلام اینکه «تنها شوروشوق موجه، شوروشوقی است که ملازم ارادهی هوشمندانه، فعالیت هوشمندانه و به نحو بدیعی سرشار از ابتکارهای مشخصی باشد که واقعیت موجود را تغییر دهد.»
گرامشی، حدود همان زمان که برنامههای درازمدتش را اعلام کرد، به خواهر کوچکترش اطمینان داد: «من واقعبینانه و با آرامش همهچیز را نظاره میکنم و اگرچه نمیتوانم به هیچ توهم کودکانهای بیندیشم، قاطعانه اعتقاد دارم که نباید در زندان بپوسم.» همین لحن کاملاً مبارزهطلبانه در بسیاری نامههای دیگر ظاهر میشود، نظیر زمانی که به همسرش میگوید «اطمینان دارم که هرگز آدم بیفرهنگی نخواهم شد.» او به شعاری وفادار بود که از رومن رولان اقتباس و در سرصفحهی لوردینه نوو استفاده کرده بود؛ «بدبینی عقل، خوشبینی اراده.» گرامشی، با ارزیابی خونسردانه از وضعیتش، همهی امیدهای باطل به رهایی سریعش را رد کرده بود، اما به ضرب قدرت اراده خود را متقاعد کرده بود که به وجودی بیهوده تقلیل نخواهد یافت. در این زمینه، بد نیست که اظهارنظری را از او ذکر کنیم که در دفتر نهم خود حدود سال 1932 نوشته بود:
خوشبینی و بدبینی. باید توجه کرد که اغلب اوقات خوشبینی چیزی بیش از دفاع از کاهلی، بیمسئولیتی و عدماراده در انجام هر کاری نیست. همچنین شکلی است از سرنوشتباوری و مکانیکیانگاری. بر عواملی بیرون از اراده و فعالیت فرد تکیه میکنیم، آنها را به عرش اعلا میرسانیم و به نظر میرسد که با شوروشوقی مقدس ملتهب میشویم. و شوروشوق چیزی بیش از ستایش بتوارهها نیست. واکنشی لازم است که برای عزیمت خود متکی به عقل باشد. یگانه شوروشوق موجه شوروشوقی است که ملازم ارادهی هوشمندانه، فعالیت هوشمندانه و به نحو بدیعی سرشار از ابتکارهای مشخصی باشد که واقعیت موجود را تغییر بدهد.
قسمتی از کتاب دفترهای زندان:
چرا آنها همان تأثیر هدایتکنندهای را که در زندگی فرهنگی سایر کشورها میگذارند در این کشور اعمال نمیکنند؟
یکی از دلایل را باید در این واقعیت جست که در دانشگاهها، تماس بین استادان و دانشجویان سازمانیافته نیست. استاد از بالای سکو برای تودهی شنوندگان سخنرانی میکند، یعنی درسش را میدهد و میرود. دانشجو فقط هنگامی که مشغول نوشتن رسالهاش است به استاد نزدیک میشود، موضوعی را میپرسد و اندرز خاصی را دربارهی نحوهی اجرای تحقیق علمی دریافت میکند. برای تودهی دانشجویان، درسها چیزی جز رشتهای سخنرانی نیستند که کموبیش با دقت، به طور کامل یا فقط به طور جزئی، میشنوند: دانشجو به جزوهها و کتابی که خود استاد دربارهی موضوع درس نوشته، یا به کتابهایی که او پیشنهاد میدهد تکیه میکند.
تماس بیشتر بین استادان منفرد و دانشجویان منفردی که میخواهند در دانشرشتهی ویژهای تخصص یابند وجود دارد؛ این تماس اغلب تصادفی است و اهمیت عظیمی برای تداوم آکادمیک و موفقیت دانشرشتههای گوناگون دارد. مثلاً این تماس به علت مسائل مذهبی، امور سیاسی یا دوستیهای خانوادگی رخ میدهد. دانشجو به هوادار منظم استادی ویژه بدل میشود که او را در کتابخانه میبیند، او را به خانهاش دعوت میکند، کتابهایی را برای مطالعه و پژوهش به او توصیه میکند. هر استادی تمایل دارد که «مکتب» خاص خود را شکل دهد و نظرات خاصی دربارهی حوزههای خاص موضوعش دارد (که «نظریه» نامیده میشوند) و مایل است ببیند که «پیروان و شاگردانش» از آن دفاع کنند.
هر استادی میخواهد دانشگاهش، در رقابت با دانشگاههای دیگر، جوانانی را پرورش دهد که بتوانند مقالات «جدی» دربارهی دانشرشتهاش بنویسند. بنابراین، اساتید دانشرشتههای مرتبط در همان دانشکده برای جذب جوانانی رقابت میکنند که ممکن است خود را از طریق یک بررسی کتاب، یا مقالهای کوتاه، یا در بحثهای کلاس درس (یا هر جایی که برگزار میشود) متمایز کرده باشند. بنابراین، استاد بهواقع دانشجویش را هدایت میکند؛ به او مبحثی را پیشنهاد میدهد و توصیه میکند چگونه با آن کلنجار برود، تحقیق او را تسهیل میکند، رشد علمیاش را با گفتوگوهای مکرر شتاب میبخشد، به او دربارهی انتشار نخستین جستارهایش در مجلات تخصصی اطمینان میبخشد، او را در تماس با سایر متخصصان قرار میدهد و کاملاً به انحصار خود درمیآورد.
این روال، بهجز موارد پراکندهی مافیایی، سودمند است، زیرا کارکرد دانشگاه را یکپارچه میکند. این کارکرد باید از روالی شخصی که ناشی از ابتکاری شخصی است به کارکردی ارگانیک تغییر کند. به نظرم میرسد (هر چند نمیدانم تا چه حد) نوع آلمانی سمینارها مظهر این کارکرد است یا میکوشد آن را اجرا کند. برخی از اساتید در محاصرهی انبوه جاهطلبانی هستند که امیدوارند با سهولت بیشتری به کرسی دانشگاهی دست یابند. اما افراد جوان زیادی، بهویژه آنها که از دبیرستان شهرستانی میآیند، هم در محیط دانشگاهی و هم در موقعیت آکادمیک، احساس بیگانگی میکنند. شش ماه اول سال تحصیلی صرف انطباق فرد با ماهیت خاص مطالعات دانشگاهی میشود و بهناگزیر مناسبات شخصی بین استاد و دانشجو خجولانه است. در سمینارها، این امر رخ نمیدهد یا دستکم به همان شدت رخ نمیدهد.
بههرحال، این ساختار عمومی زندگی دانشگاهی حتی در یک دانشگاه نیز سلسلهمراتب فکری دائمیای بین استادان و تودهی دانشجویان نمیآفریند؛ بعد از دانشگاه، حتی آن دسته از پیوندهای محدود نیز از هم گسیخته میشوند و کشور فاقد ساختاری فرهنگی است که به دانشگاه متکی باشد. این عامل موفقیتی بود که جفتِ کروچه ـ جنتیله، قبل از جنگ، در شکل دادن به مرکز بزرگ حیات فکری ملی کسب کردند؛ مثلاً آنان علیه کمبود حیات دانشگاهی و میانمایگی علمی و آموزشی (حتی گاهی اخلاقی) استادان رسمی مبارزه کردند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.