درآمدی کوتاه بر فلسفه ذهن
کمتر مسئلهای را در فلسفه میتوان سراغ گرفت که به اندازه مسئله ذهن – بدن جذاب باشد. این موضوع بیش از هر موضوعی به عمق وجودمان راه میبرد، چون نه فقط به این امر میپردازد که ما چه نوع موجوداتی هستیم، بلکه در خصوص مسئله فناناپذیری هم دستاوردهای مهمی دارد. مسئله ذهن – بدن ناشی از دو ملاحظه نسبتا ساده است: نخست آن که همگی ما بدن داریم و این بدن برای علوم، به معنای دقیق کلمه، راز نیست. میدانیم که علوم مطالب بیشماری درباره ساختار و عملکرد بدنمان دارند؛ به علاوه گرچه از نظر پیچیدگی، شاهد تفاوتهای بارزی میان بدن خود با دیگر اشیا هستیم بر این باوریم که تفاوت بنیادی با اشیای فیزیکی پیرامونمان نظیر صندلی، صخره یا درخت ندارد. دوم آنکه ما ذهن داریم؛ میاندیشیم، احساس میکنیم، خواب میبینیم، امیالی داریم و درگیر انواعی از فعالیتهای ذهنی میشویم. از این جهت، با بسیاری از اشیای فیزیکی اطرافمان فرق داریم. صندلیها، صخرهها و درختان آگاه نیستند؛ آنها نمیاندیشند، احساس و رؤیا ندارند و فاقد هرگونه میل هستند. باری، مسئله ذهن – بدن درباره ماهیت ارتباط میان این دو جنبه از طبیعت ماست: میان خود اندیشنده و خود فیزیکیمان.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.