خنیاگری در باغ
دیک دیویس در سال ۱۹۴۵، در پورتموث، شهری ساحلی در جنوب انگلستان به دنیا آمد، اما بیشتر دوران خاطرهانگیز کودکیاش را در دهی کوچک، نزدیک مرز اسکاتلند گذراند. دیویس در آنجا به مدرسه رفت. معلم ادبیات مدرسه او را به خواندن و سرودن ترغیب کرد. دیویس بعدها با تشویق همین معلم به دانشگاه کمبریج رفت و ادبیات انگلیسی خواند. او مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدش را به ترتیب در ۱۹۶۶ و ۱۹۷۰ در رشتۀ ادبیات انگلیسی از دانشگاه کمبریج و دکترایش را در ادبیات کلاسیک پارسی در سال ۱۹۸۸ از دانشگاه منچستر دریافت کرد. وی در دانشگاههای متعددی مثل کالیفرنیا، نیوکاسل، دورهام و تهران تدریس کرده و از سال ۲۰۱۲، استاد ممتاز بازنشستۀ ادبیات فارسی و ایرانشناسی دانشگاه دولتی اوهایوی امریکاست. شیفتگی مادرش به کتاب و شعر، دیویس نوجوان را نیز به شعر و شاعری علاقهمند کرد، چنانکه پیش از ورود به دانشگاه با آثار بسیاری از شاعران بزرگ انگلیسی آشنا شد. یکی از کتابهای کتابخانۀ کوچک مادرش، رباعیات عمر خیام ترجمۀ فیتز جرالد، او را با دنیای شگفتانگیز شعر کلاسیک پارسی آشنا کرد: «یکی از کتابهای خیلی عزیز دورۀ بچگی من ترجمۀ رباعیات خیام به قلم فیتز جرالد بود. برای چند سال این ترجمه را از حفظ داشتم و فکر میکنم بیشترش را هنوز از حفظ دارم.»
قسمتی از کتاب خنیاگری در باغ:
اولین گزینش پیش روی مترجمِ یک منظومه انتخاب قالب مناسب است -باید آن را به نظم ترجمه کرد یا به نثر؟ طبع من هماره خواهان ترجمۀ شعر به نظم بوده است.
برای ترجمۀ یک منظومه، عملاً، میتوان یکی از دو قالب سنتی منظومهسرایی انگلیسی، دو قالب عروضی شعر سپید یا مثنوی را برگزید.
چند سال پیش داستانی از شاهنامه، داستان سیاوش را به شعر سپید ترجمه کردم، منکر ارزشهای آن ترجمه نیستم، اما اکنون افسوس میخورم که چرا آن را به نظم برنگرداندم، زیرا شاهنامۀ فردوسی سراسر به نظم است، بنابراین، مترجمی که میخواهد ظرایف صوری متن اصلی را نیز برگردان کند، باید قالب نظم را برگزیند.
اما ترجمۀ منظوم تمام شاهنامه کاری سترگ و بس آرمانگرایانه است. در اوایل دهۀ ۱۹۸۰، من و افخم دربندی منطقالطیر عطار را به نظم ترجمه کردیم؛ ترجمۀ آن کتاب، تقریباً ۴۵۰۰ بیت، دو سال طول کشید و نتیجۀ نهایی کار، کتابی ۲۳۴ صفحهای شد.
تعداد ابیات شاهنامه ده برابر منطقالطیر است؛ آیا میبایست جداً بیست سال وقت میگذاشتم و کتابی در حدود ۲۵۰۰ صفحه را ترجمه میکردم که هیچ ناشر عاقلی زیر بار چاپ آن نخواهد رفت؟ و به فرض اینکه ناشری هم پیدا شود، چه کسی حوصلۀ خواندن آن را خواهد داشت؟ حتی در اوج رونق منظومهسرایی در ادبیات انگلیسی، یعنی در قرنهای ۱۶ و ۱۷، هیچ دیوان شعری، چه در قالب مثنوی و چه شعر سپید، متجاوز از دو هزار صفحه نبوده؛ و بدیهی است که چنین شعری عملاً امروز هیچ خوانندهای نخواهد داشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.