خاطرات شش دهه روزنامه نگاری
درباره نویسنده تورج اتابکی:
محمد بلوری (متولد ۱۳۱۵) روزنامهنگار پیشکسوت و مشهور به پدر حادثهنویسی در مطبوعات ایران فعالیت خود را از سال ۱۳۳۶ در روزنامه کیهان آغاز کرد و بعد از آن در روزنامههای دیگری؛ چون ایران (۱۳۷۳ تا ۱۳۸۱) و اعتماد نیز دبیر صفحه حوادث بود و همچنان از همکاران پارهوقت روزنامه ایران است. ضمن اینکه با نشریات دیگر و رادیو نیز در برهههایی از زمان همکاری داشته و البته در دورانی نیز (اوایل دهه ۶۰ خورشیدی) از فعالیت مطبوعاتی کنار رفته بوده است.
وی داستانهای کوتاه یا بلند مانند خاطرات خبرنگار جنایی (۱۳۷۳)، اصفهان مویه کن (۱۳۹۴) یا شلیک به کبوتران (۱۳۸۰) منتشر کرده بود، یا در مورد برهههایی مهم از روزنامهنگاری مانند اواخر دهه ۱۳۷۰ و موضوع قتلهای زنجیرهای با رسانههای مختلف مصاحبه کرده است
درباره کتاب خاطرات شش دهه روزنامه نگاری:
محمد بلوری یکی از مهمترین روزنامهنگاران تاریخِ مطبوعات ایران است. مردی که بسیاری از گزارشها و روایتهایاش تاریخی و نمادین محسوب میشوند. به او «پدر حادثهنویسی» ایران لقب دادهاند که استعانت دارد به چند دهه حضور او بهعنوان دبیر سرویس حادثه در روزنامههای مهم.
او در دههی سی صفحهی حوادثِ روزنامهی کیهان را تاسیس کرد و تحولی ساخت در گزارشنویسی حادثهای. کتابِ خاطرات او که چند روزیست منتشر شده روایتیست خواندنی، نفسگیر و مملو از اتفاقهای مهم تاریخ ایران از نگاه او. از حضورش در صحنههای قتلهای مهم تا تماشای اعدامهای سیاسی بهعنوان خبرنگار.
بلوری گاهی بهخاطر این گزارشها هم قبل و هم بعد انقلاب به دردسر جدی نیز دچار میشود. او روایت میکند که چهگونه چند روز میان نیروهای ایران در جنگ ظفار بود، یا اسرار مرگ مشکوک ابوالحسن ابتهاج را روایت میکند.
قصهی اعدام هویدا، اعتصاب روزنامهنگاران، تیتر مشهور «شاه رفت»، ماجرای هوشنگ ورامینی یکی از مخوفترین قاتلان زنجیرهای دههی چهل و…
او که به خاطر این روایتها یکی از مهمترین چهرههای روزنامهی کیهان قبل انقلاب است بسیاری از تحولات سیاسی را نیز برای مخاطب شرح میدهد. سیر تغییر و تحولات جریانهای روزنامهنگاری مثلن. او روایت میکند دستگیری خسروگلسرخی و ماجرای اعداماش را یا قصهی اعدام طیب حاجرضایی و نبش گورش به خاطر دخالت پزشکی قانونی. همینطور ماجرای کشفِ «قتلهای رنجیرهای» و شوکی که در سالهای دههی هفتاد ساخت. قصهی عکسِ همافران در صفحهی اول کیهان و بعد تصفیههایی که ناگهان بعد انقلاب شروع شد.
قسمتی از کتاب خاطرات شش دهه روزنامه نگاری:
انزواطلبی ام سبب شده بود چندان رغبتی نداشته باشم که با بچه ها هم بازی بشوم و تا پایان دوره ابتدایی به درس هم علاقه ای نداشتم. دوره دبیرستان را با نمرات پایین گذراندم، درحالی که علاقه به گوشه گیری و مطالعه کتاب های قصه در انزوای ایوان خانه مان در من بیشتر می شد. کم کم اشتیاق شدیدی هم به نوشتن قطعه های ادبی پیدا می کردم و دفترچه خاطراتم با این نوشته ها پر می شد.
از سال دوم دبیرستان با روزنامه کیهان آشنا شدم و یکی از سرگرمی هایم مطالعه این روزنامه بود. پدرم به توصیه مادرم یکی از اتاق های خانه مان را به زوج جوانی اجاره داده بود تا پولی که بابت کرایه اتاق می گرفتیم کمک خرج زندگی مان باشد. شوهر کارمند دارایی بود و از تهران به شهر ما منتقل شده بود. او هر روز عصر با یک نسخه روزنامه کیهان به خانه برمی گشت که صبح روز بعد نصیب من می شد. به این ترتیب، از شانزده سالگی به مطالعه کیهان عادت کردم و خبرهای مربوط به حوادث و مطالب ادبی بیش از هر نوشته ای برایم جذابیت داشت. کم کم این آرزو در من جان گرفت که روزی در شمار نویسندگان این روزنامه باشم و بوییدن عطر چاپ کیهان این رویای شیرین را خواستنی تر می کرد؛ علاوه بر این، کم کم آشنایی با مجله سپید و سیاه و مطالعه داستان ها و پاورقی هایش من را با دنیای تازه ای آشنا می کرد. هر هفته بی صبرانه منتظر می ماندم تا این مجله به شهرمان برسد و می رفتم کنج ایوان تا در خلوت و تنهایی مطالعه اش کنم. با مطالعه پاورقی ها، این آرزو در من جان می گرفت که نوشته ای با نام من در این مجله چاپ شود. جالب این که با گذشت چند سال هم در روزنامه کیهان مشغول کار شدم و هم داستان هایی از من در سپید و سیاه به چاپ می رسید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.