حقیقت و وجود
درباره نویسنده ژان پل سارتر:
ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre) نویسنده کتاب حقیقت و وجود، در 21 ژوئن 1905 در پاريس متولد شد. پدرش مهندس نظامي نيروي دريايي و مادرش، دختر عموي «آلبرت شوايتزر»، برنده جايزه نوبل صلح بود. وقتي كه پل پانزده ماهه بود، پدرش مرد و او تا سن ده سالگي نزد «شارل شوايتزر»، پدر بزرگ مشهورش که معلم زبانهاي خارجي هم بود، تربيت يافت. «پولوي» کوچک از سال 1907 تا 1917، يعني مدت ده سال را نزد خانواده مادري اش با خوشي سپري كرد و با حضور در محيط کتابخانه پدر بزرگ با ادبيات آشنا شد.
در سال 1917، مادرش با يک مهندس فني ازدواج کرد و بدين ترتيب، دوران خوشي او پايان يافت. پل تا سن 15 سالگي براي تحصيل به مدرسه اي در «روشل» مي رفت، اما تحمل اوضاع مدرسه و رفتارهاي خشونت آميز دانش آموزان براي او بسيار دشوار بود. وي در سال 1921 به دليل بيماري به پاريس بازگشت. در شانزده سالگي در مدرسه پاريس با «پل نيزان»، نويسنده جوان – که به مدت هفت سال دوست صميمي او بود – آشنا شد.
سارتر به همراه نيزان براي ادامه تحصيل در رشته فلسفه وارد دانشسراي عالي پاريس شد که محل آشنايي او با «سيمون دو بووار» نيز بود. افتخاري که سارتر از دوران کودکي در پي كسب آن بود با رد نوشته هايش از سوي ناشران، ناکام ماند. اما با نگارش نخستين رمان فلسفي اش با نام «تهوع» در سال 1938 و چند زندگينامه درباره خود، شهرت خاصي يافت. پس از آن، نگارش مجموعه اي از داستانها را با نام «ديوار» (1939) آغاز كرد که به دليل جنگ دوم جهاني، ناتمام ماند.
پيش از شروع جنگ، سارتر آگاهي سياسي نداشت و فردي صلح جو بود، بي آنکه براي صلح مبارزه کند. او در عين ضدنظامي بودن، بدون هيچ گونه ترديدي وارد جنگ شد و با استفاده از فرصتها توانست به طور متوسط ، 12 ساعت در روز به مدت نه ماه حدود 2000 صفحه بنويسد که بخشي از آن با نام «دفترهاي بلاهت جنگ» چاپ شد.
سارتر در 21 ژوئن 1940، اسير و به اردوگاهي در آلمان منتقل شد. او در زندان، همبستگي با انسانها را آموخت، شبها براي زندانيان داستان مي گفت و حتي نمايشنامه هايي هم در زندان اجرا کرد. پل در سال 1941 با مدرک ساختگي پزشکي آزاد شد؛ اما حضور در زندان، زندگي او را تغيير داد. او با تعهد تازه اي که در وجودش شکل گرفته بود به پاريس رفت تا با دوستان خود از جمله «مرلوپونتي»، جنبش مقاومتي را به نام جنبش «سوسياليسم و آزادي» تشکيل دهد.
با وجود مخالفت بسياري از فيلسوفان، براي گسترش جنبش خارج از پايتخت و جذب «آندره مالرو» و «آندره ژيد» به شهرستانها رفت، اما با دستگيري دو تن از دوستانش، جنبش نيز از هم پاشيده شد. سارتر تصميم گرفت تا با قلم خود به مقاومت ادامه دهد. او در سال 1943، نمايشنامه «مگسها» را که درخواستي براي مقاومت بود، اجرا كرد و در همان سال با انتشار کتاب «هستي و نيستي» و با پيروي از انديشه هاي «هايدگر»، پايه هاي نظام فکري خود را مشخص نمود. سارتر در مدت چند روز، نمايشنامه اي با نام «درهاي بسته» را به نگارش درآورد که با موفقيت همراه شد.
درباره کتاب حقیقت و وجود:
«حقیقت و وجود» پس از درگذشت سارتر از روی دستنوشتههای او و به کوشش دخترخواندهاش در سال 1989 توسط انتشارات گالیمار منتشر شد.
آرلت آرکایم سارتر دخترخوانده وی در مقدمه کتاب ضمن اشاره به دست یابی به این دستنوشتهها مینویسد: «در میان نوشتههای دوران پختگی سارتر که پس از مرگش انتشار مییابند، این اثر تا جایی که ما میدانیم تنها نوشتهای است که یک متن کامل محسوب میشود. سارتر حقیقت و وجود را در سایه دلهرهآور جنگ سرد نوشت، انقراض بشر در جنگ جهانی سوم، جنگ اتمی از فرضیه های باب آن دوران بود.
نویسنده هستی و نیستی در این کتاب در صدد است تا نقش ایده حقیقت را در بینالاذهانیت انسانها ارزیابی کند.حقیقت و وجود تلاشی است برای بنیاد نهادنِ نوعی اخلاق بر پایه هستیشناسی. سارتر در این کتاب، با تکیه بر تفسیر هایدگر از مفهوم یونانی «آلثیا» یا حقیقت به مثابه ناپوشیدگی، میکوشد امکانها و شرایط ناپوشیدهسازی حقیقت توسط «عمل» آزاد انسانی را تبیین و «مسئولیت» انسان در قبال «حقیقت» و «تاریخ» را تحلیل و بررسی کند.
سارتر در این کتاب با نوشتاری بسیار ساده، نفس و ذات الهی انسان را تعریف میکند و میگوید: «پس من در جستجوی اخلاقی امروزی هستم. میکوشم انتخابی را که انسان میتواند در سال 1948 در مورد خودش و جهان انجام دهد تبیین کنم.»سارتر در این جستجو بیشک از منظر خاصی با مسئله حقیقت مواجه شده است. او پیشتر در دفترهایی برای «اخلاق» به مساله حقیقت پرداخته بود. چندماه بعد از آن درباره «ذات حقیقت» ترجمه کنفرانسی از هایدگر اینفیلسوف آلمانی خواند و متن مذکور محرکی شد تا سارتر دریافت خود را از مفهوم حقیقت بنویسد و شاید او قصد انتشار «حقیقت و وجود» را داشته است.
قسمتی از کتاب حقیقت و وجود:
گفتم که هستی شرط وجودِ برای-خود بوده است و این حقیقت دارد. اما دو طریق برای شرط بودن وجود دارد. یکی علّی است: الف شرط ب است، زیرا یا آن را ایجاد کرده است یا اگر الف را وضع کنم، ب لزوما به دنبال آن میآید. اما نوع دیگر بالکل متفاوت است. وقتی میگویم در-خود برای برای-خود ضروری است، منظورم این نیست که در-خود است که آگاهی را تولید میکند (دستکم [نه] در-خودی که روبهروی آن است)، بلکه منظورم صرفا این است که آگاهی خودش را آگاهی نمیسازد مگر از طریق آشکارسازی در-خود. حال آنکه آگاهی، از آنجا که آزاد است، هستیای است که «برای…» از طریق آن به جهان میآید (غایتمندی).
آگاهی برای … است، اما هر یک از طرحهایش صرفا بر بنیان آشکارسازی تحقیقگر هستی انجام میشود، چون به واسطه این آشکارسازی است که آگاهی وجود دارد. بنابراین، آگاهی آشکار میسازد تا وجود داشته باشد. و در درجه دوم، از آنجا که هر عملی حاوی نوعی آشکارسازی است، آگاهی آشکار میسازد تا اهداف خود را وضع کند. بنابراین، آشکارسازی وسیله وجود آگاهی است و نیز، در درجه دوم، وسیله تمام وسیلههاست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.