جراح دیوانه
درباره نویسنده یورگن توروالد:
یورگن توروالد (۲۸ اکتبر ۱۹۱۵ – ۴ آوریل ۲۰۰۶) با نام اصلیِ هاینس بونگارتز یک نویسنده آلمانی، روزنامه نگار و تاریخدان بود که بیشتر برای تحقیقاتش در تاریخ پزشکی قانونی و جنگ جهانی دوم مشهور است.
یورگن توروالد که در سال 1915 میلادی در یالت (راین) که امروز از ایالات آلمان غربی می باشد متولد شد و بعد از تحصیلات مقدماتی وارد رشته پزشکی گردید و در آلمان و فرانسه و انگلستان رشته پزشکی را تعقیب کرد لیکن حرفه پزشکی را انتخاب ننمود.
توروالد کار خود را سال ۱۹۳۳ در آلمان نازی و در انتشاراتی مانند Die Braune Post (نامه قهوهای) آغاز کرد. او در زمان جنگ بعنوان نویسنده تبلیغاتی و با تمرکز بر لوفت وافه کار میکرد. در سال 1939 میلادی که آلمان به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم آغاز شد وارد خدمت نیروی دریایی آلمان گردید و مشاهدات خود را در جنگ های زیر دریایی برای روزنامه های آلمان می نوشت.
پس از این که جنگ جهانی دوم پایان یافت (یورگن توروالد) از خدمت سربازی مرخص گردید. پس از اشغال آلمان، او نام خود را به یورگن توروالد تغییر داد تا بتواند در آلمانِ تحتِ اشغال نیروهای متفقین کار کند و شروع به نویسندگی کرد و در آغاز خاطرات خود را در جنگ جهانی دوم، در چند کتاب منتشر نمود و آنگاه در صدد برآمد شرح حال (زائر بروخ) جراح بزرگ آلمان را که خوانندگان در این کتاب با وی آشنا می شوند به رشته تحریر درآورد. در سال ۱۹۴۷ وی قانوناً نام یورگن توروالد را برای خود برگزید. در ایران سریال قرن کارآگاهان که بر اساس کتاب او نوشته شده پخش شده است.
درباره مترجم ذبیحالله منصوری:
ذبیحالله حکیمالهی دشتی، (زادهٔ ۱۲۷۸ در سنندج – درگذشته ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در تهران)، پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفتهٔ خودش قهرمان بوکس سبکوزن ایران بود. فرزند اسماعیل معروف به ذبیحالله منصوری و با نامهای مستعار پیشتاز و ناصر.
او در مدرسهٔ آلیانس سنندج که فرانسویها آن را اداره میکردند شروع به درس خواندن کرد؛ پس از چندی با مأموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را نزد پزشکی که این زبان را بهخوبی میدانست فراگرفت. او در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهدهدار مخارج خانواده شد و به ناچار از تحصیل دست کشید. در سال ۱۳۰۱ شمسی همزمان با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد.
در سال ۱۳۰۶ در حالی که در روزنامه کوشش کار میکرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدتها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه به صورت پاورقی به چاپ میرسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنیها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجلهٔ ترقی، مجلهٔ تهران مصور، مجلهٔ روشنفکر، مجلهٔ سپید و سیاه، مجلهٔ امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنیها همکاری داشت. او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانواده علماء و روحانیون شهر سنندج بود.
در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد میخواست در رشته دریانوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۲۰۰ عنوان داستان و مقاله و کتاب نوشتهاست.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد.
ذبیحالله منصوری در ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در بیمارستان شریعتی در ۸۷ سالگی درگذشت. منصوری بیشتر از ۶۰ سال نوشت و ترجمه کرد. محل دفن ذبیحالله منصوری در آرامگاه خانوادگی شماره ۵۹۶ بهشت زهرا است.
درباره کتاب جراح دیوانه:
داستان کتاب مربوط میشه به جراح معروف(زائر بروخ) آلمانی که در زمان نازیها میزیست. ماجرا ازین قراره که این جراح خیلی معروف در سن پیری دچار جنون میشه و در اتاق عمل دست به کارهای عجیب مثل قطعه قطعه کردن مغز مریض میکرده است. اما این جراح به دلیل علاقهی شدید به پزشکی حاضر به ترک بیمارستان نیست، تا اینکه وی قبول میکند که یک دورهی استراحت ببیند تا بهتر شود و قبل از مرگ آخرین عملاش را در خانهاش انجام میدهد که زنی سرطانی و قطع امید شده است. او با این عمل جان زن را نجات داده و چندی بعد خود زندگی را بدرود میگوید.
نویسنده برای نوشتن شرح حال این پزشک مشهور به شاگردان، دستیارانش و بیمارستانهایی که زائر بروخ در آنجا کار کرده بود و بخصوص بیمارستان شاریتی در برلن شرقی مراجعه نموده است.
قهرمان اصلی این کتاب یعنی زائر بروخ پزشک و جراح نابغهای است که در آخر عمر دچار جنون ادواری گردیده و فجایع حیرتانگیزی بدست وی به وقوع پیوسته است. این عارضه در سالهای پایانی عمر عارض بعضی از مردها و زنها میشود و سادهترین پدیده آن، نسیان دوره پیری است که تعدادی از سالخوردگان، به آن مبتلا میگردند و حتی آن عارضه ساده هم برای دیگران بدون خطر یا ضرر نیست زیرا یک زن یا مرد سالخورده، ممکن است وعدهای را به دیگری داده فراموش کند و او را دچار بلاتکلیفی یا خطر نماید.
آزموده شده کسانی که تا آخر عمر حافظه خود را به کار میاندازند دچار نسیان دوره پیری نمیشود و استادان دانشگاه از این قبیل هستند و چون در دوره سالخوردگی مثل دوره جوانی از حافظه خود استفاده مینماید و همچنان آن را به کار میاندازد، گرفتار فراموشی دوره پیری نمیشود.(زائر بروخ)چون مردی دانشمند بود و مثل دانشمندان دیگر، در دوره پیری کتاب میخواند و نمیگذاشت که حافظهاش تعطیل شود، نباید دچار فراموشی که مبدل به جنون ادواری گردید بشوذ و لذا وضع روحیاش یک پدیده استثنایی بوده و مردی چون او، نبایستی در آخر عمر دچار جنون ادواری شود و بر اثر دیوانگی وی، فجایعی که در این کتاب می خوانیم روی بدهد.
هدف نویسنده کتاب، تالیف یک کتاب پزشکی نبوده است ولی چون کتاب مربوط به شرح حال یک جراح بزرگ است، بطور طبیعی اطلاعات پزشکی و زیست شناسی وارد بافت کتاب گردیده و خواننده از آن اطلاعات بهره مند می شود.
قسمتی از کتاب جراح دیوانه:
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.