تقریبا نابغه
درباره نویسنده بندیکت ولس:
بندیکت ولس (زاده 1984 در مونیخ) رمان نویس آلمانی و سوئیس است. اولین رمان او Becks letzter Sommer به طور گسترده ای مورد تحسین واقع شد و توسط Die Zeit به عنوان “جالب ترین اولین رمان نویسنده سال” توصیف شد. سومین رمان وی Fast Genial در سال 2011 پرفروش ترین کتاب آلمان شد.
در سال 2015 با اقتباس کتاب وی فیلمی با نام Becks Letzter Sommer در سینماها با بازی کریستین اولمن منتشر شد. چهارمین رمان ولس Vom Ende der Einsamkeit در فوریه 2016 منتشر شد. این بیش از 80 هفته در لیست پرفروش ترین های آلمان باقی ماند و جایزه اتحادیه اروپا برای ادبیات به وی اهدا شد.
درباره کتاب تقریبا نابغه:
فرانسیس دین با مادر افسردهاش در یکی از شهرهای کوچک آمریکا در فقر مطلق زندگی میکند. او پدر واقعیاش را هرگز ندیده و حتی اسم و رسم او را نمیشناسد. همیشه تصور میکرده حاصل رابطۀ کوتاهمدت مادرش با مردی عیاش و رهگذر است.
سرانجام، فرانسیس به دلیل مشکلات عدیدۀ مالی تصمیم میگیرد ترک تحصیل کند و داوطلبانه به ارتش بپیوندد. بلکه، با شرکت در جنگ عراق، کمک خرج خانواده شود. مادر، که به خاطر مشکلات روحی در آسایشگاه روانی بستری است. با شنیدن این خبر خودکشی ناموفقی میکند و برای پسرش نامهای به جا میگذارد و در آن راز بزرگ زندگیاش را فاش میکند.
در پی آن نامه فرانسیس تصمیم میگیرد به جستجوی پدر نابغهاش برود. برای این کار تنها دوستش و دختری که در آسایشگاه روانی با او آشنا شده همسفر او میشوند. سفری دورِ آمریکا در پی یافتن اصل و نسب.
داستانی باورنکردنی، جذاب و پرکشش. اثری تحسین شده از بندیکت وِلس، نویسندۀ موفق آلمانیسویسی که منتقدان ادبی او را مستعدترین نویسندۀ ادبیات امروز آلمان میدانند. کتابخوانهای ایرانی وِلس را با پایان تنهایی میشناسند، کتابی که محبوبترین رمان سال ٢٠١٦ آلمان بوده و سه جایزۀ معتبر ادبی را نصیب خود کرده.
قسمتی از کتاب تقریبا نابغه:
«فرار می کنم !»
فرانسیس طبق معمول در کلینیک نشسته بود، مادرش هم کنارش . صندلی برایش کوچک بود، پشتی صندلی به کمرش فشار می آورد. چشمانش را بست و تصور کرد از روی صخره ای پرید و با سر وارد دریا شد. پیش خودش فکر کرد، آزادی یعنی این.
مادرش به حرف زدن ادامه داد: «یا از این جا فرار می کنم، یا برای خودم وکیل میگیرم. همه اش تقصیر توست فرانسیس، تو زندگی ام را خراب کرده ای !»
از زمانی که فرانسیس او را با کمک اورژانس خدمات روانپزشکی به کلینیک آورده بود مادرش به او نظر چندان مساعدی نداشت.
فرانسیس از داخل جیبش سکه ای بیرون آورد. شیر یعنی اوضاع روبه راه می شود، خط یعنی قضیه ختم به خیر نمی شود. هیجان زده سکه ده سنتی را به هوا پرتاب کرد و آن را با کف دست گرفت. حالا مسئله این بود: شیر یا خط. ولی درست لحظه ای که میخواست نتیجه را ببیند در باز شد و دکتر شفر، سرپزشک جدید، وارد اتاق شد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.