اینک خزان
درباره نویسنده اویگن روگه:
اویگن روگه (Eugen Ruge) نویسنده کتاب اینک خزان، متولد سال ۱۹۵۴ در آلمان، نویسنده، نمایشنامه نویس، کارگردان، مترجم نمایشنامههای چخوف و فرزند یکی از مورخان سرشناس آلمان است. روگه پس از مطالعهی ریاضیات در دانشگاه هامبولت، به عنوان محقق در آکادمی علوم آلمان شرقی مشغول به فعالیت شد. او در سال 1986 نویسندگی، کارگردانی فیلمهای مستند و فیلمنامه نویسی را به صورت حرفهای آغاز کرد. روگه در سال 1988 به آلمان غربی مهاجرت کرد و از سال 1989 تا کنون، عمدتا به عنوان نویسندهی آثار نمایشی، رادیویی و سینمایی کار کرده است. آگاهی او از ظرفیتهای زبان آلمانی در عرضهٔ روایتی شفاف و آمیخته با طنزی گزنده و عمیق و احاطهاش به تاریخ و تجربهٔ زندگی در آلمان شرقی از اینک خزان رمانی منحصر به فرد ساخته است.
درباره کتاب اینک خزان:
ایریس رادیش، نویسنده ادبی هفتهنامه دی زایت: «رمانی بزرگ دربارهٔ آلمان شرقی از جنس بودنبروکهای توماس مان.»
نیویورک تایمز: «آقای روگه با این اثر دیوار بین حماسهٔ روسی و رمان بزرگ امریکایی را برچیده است.»
اینک خزان روایت واقعگرایانهٔ زندگی چندین نسل از یک خانواده در درون دیوارهاست و تاریخ زوال را از زاویهدید شخصیتهایش به تصویر میکشد. هر خاندانی در ادبیات آلمانی خودبخود توان «بودنبروک» شدن دارد. این خاندان هم مستثنا نیست. اویگن روگه از پدرمادرهایی گفته است که با تمام نیرو در گسترش دیوارها هرچه میتوانستند کردند و چنان مشتاق آجرچینی دیوارها بودند که فراموش کردند مشت آهنین اشتازی نهفقط دیوار زندگی دیگران را که آجرهای دیوارهای خودش را هم هدف میگیرد.
اینک خزان که آن را همسنگ “بودنبروکها: زوال یک خاندان” اثر سترگ توماس مان میدانند، تاکنون به بیش از ۳۳ زبان ترجمه شده است. این کتاب داستانِ اضمحلال است: سرگذشت یک خانواده در دوران فروپاشی کمونیسم. بیشک یکی از مهمترین مولفههای موفقیت اویگن روگه در “اینک خزان”، تجربه او در مقام نمایشنامهنویس است که سبب شده رمانی با شخصیتپردازی قوی بنویسد. حوادث رمان “اینک خزان” از سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز میشود و روگه از این چشمانداز به تاریخ آلمان شرقی و سوسیالیسم نگریسته است. در واقع او رمانی نوشته با موضوع فروپاشی کمونیسم، بدون پرداختن به موضوع.
قسمتی از کتاب اینک خزان:
کورت: پس نمیشود به جایگزینی برای نظام سرمایهداری فکر کرد! عالی است پس این است دموکراسی شما.
چه حرفها که نمیشنوم، خدا را شکر که تو در آن سوسیالیسم مزخرفت اجازه داری به نظامهای جایگزین هم فکر کنی.
کورت: تو پاک فاسد شدی.
ساشا: فاسد؟ من فاسد شدم؟ و فریاد زد: تو بودی که چهل سال تمام سکوت کردی. چهل سال تمام جرات نکردی از تجربیاتت در شوروی بگویی.
الان دارم میگویم.
الان، الان که حرفهایت خریدار ندارد؟
کورت فریاد زد: مگر خودت چه کردی! کو قهرمانیهایت!
ساشا فریاد زد: خاک، خاک بر سر جامعهای که به قهرمان نیاز دارد!
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.