انهدام یک قلب
انهدام یک قلب شامل ۵ داستان از تسوایگ است. هر یک از داستانهای این کتاب جهانی دارد به وسعت یک رمان. خواننده همسفر ماجراهای غریب و جذابی میشود که برای شخصیتهای داستانها اتفاق میافتد و هنر تسوایگ در کاراکترسازی و گرهافکنی چنان است که مدام اشتیاقمان برای آگاهی از فرجام ماجراها افزون میشود. تسوایگ در سال ۱۹۴۲ و پس از پیروزیهای هیتلر، بهقدری سرخورده شده بود که همراه همسرش به زندگی خود پایان داد.
قسمتی از کتاب انهدام یک قلب:
آدمها تسلیم کسانی هستند که به علم زندگی وقوف کامل دارند؛ ولی منی که در آن زمان دختربچهای بیش نبودم هنوز نمیتوانستم بفهمم که تو فراموشم کردهای؛ نمیدانم چطور با پرداختن به تو بهطور بیاندازه و دائم، اندیشهای موهوم در من قوت گرفته بود؛ به نظر میرسید که اجباراً تو هم اغلب به فکر من بودهای و انتظارم را داشتهای. چطور میتوانستم باز هم نفس بکشم اگر اطمینان داشتم که برایت هیچچیز نبودم، که هرگز خاطرهای از من به ذهنت خطور نمیکرد؟ این هشیار شدن ناگهانی و دردناک در برابر نگاه تو که به من نشان میداد که هیچچیز از من در خاطرت نمانده بود، که رشتهی هیچ خاطرهای زندگیات را به زندگی من وصل نمیکرد، برایم اولین سقوط در واقعیت بود، اولین حس قبل از وقوع سرنوشتم.
پس تو مرا نشناختی و وقتی که دو روز بعد، در دیداری تازه، نگاهت با نوعی آشنایی و الفت مرا احاطه کرد باز هم به عنوان کسی که تو را دوست داشته بود و تو چشمش را به روی زندگی عاشقانه گشوده بودی مرا نشناختی بلکه تنها به عنوان دختر زیبای هجده سالهای شناختی که دو روز قبل همینجا بر سر راهت قرار گرفته بود. با تعجبی محبتآمیز نگاهم کردی: لبخند ملایمی بر لبهایت خودنمایی کرد. دوباره به کنارم آمدی و آهستهتر راه رفتی. شروع کردم به لرزیدن. لرزش از یک شادی گنگ و خاموش… شاید میخواستی سر صحبت را با من باز کنی! حس کردم برای اولینبار برایت وجود دارم. من هم قدمهایم را آهستهتر برداشتم و منتظرت شدم و ناگهان بدون اینکه برگردم، حس کردم که تو پشت سرمی؛ میدانستم که حالا برای اولینبار صدای نازنینت را خواهم شنید. انتظار برایم در حکم یک فلج موقتی بود و میترسیدم که مجبور به ایستادن شوم، زیرا قلبم بهشدت میزد. حالا دیگر کنارم رسیده بودی. با شیوهی ملایم و مهربانت شروع به حرف زدن کردی، مثل آنکه از مدتها پیش با هم دوست باشیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.