السستیاد و خواهران بادهخوار
درباره نویسنده تورنتون وایلدر:
تورنتون وایلدر (۱۸۹۷–۱۹۷۵) داستانسرا و نمایشنامهنویس برجستهٔ آمریکایی بود. تورنتون وایلدر در ۳۰ آوریل ۱۸۹۷ در ایالت ویسکانسین در ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد. پدرش روزنامهنگاری برجسته و دیپلماتی خوشنام بود که در زمان تولد او سردبیری روزنامهای را بر عهده داشت. وایلدر ۹ ساله بود که پدرش به سرکنسولی سفارت آمریکا در هنگکنگ منصوب شد و همگی به این کشور نقل مکان کردند اما تنها ۶ ماه بعد به همراه مادر، خواهر و برادرانش به آمریکا مراجعت کردند و پدر در هنگکنگ ماندگار شد تا ۵ سال بعد که همگی در شانگهای چین دوباره به هم ملحق شدند. «وایلدر» یک سالی را در چین گذراند و سپس به زادگاه خود بازگشت. در سال ۱۹۱۵ به دانشگاه رفت و زبانهای یونانی و رومی باستان را آموخت. سپس به دانشگاه ییل رفت و در آنجا بود که اولین نمایشنامهاش را با عنوان «شیپور نواخته خواهد شد» نگاشت. با آغاز جنگ جهانی اول، وایلدر هشت ماه در گارد ساحلی خدمت کرد و سپس به دانشگاه بازگشت. در سال ۱۹۲۰ پس از اخذ مدرک لیسانس، راهی رم شد و به تحصیل در رشتهٔ باستانشناسی روی آورد. مدتی بعد به آمریکا بازگشت و در کنار تدریس زبان فرانسوی در یک مدرسه، نوشتن را ادامه داد. در سال ۱۹۳۸ با خلق نمایشنامه معروف خود «شهر ما» موفق به دریافت جایزه پولیتزر شد. او قبل از آن در سال ۱۹۲۷ رمانی جنجالبرانگیز با عنوان «پل خلیج سن لوئیس ری» را به رشته تحریر درآورد که به تقابل سرنوشت، عدالت و نوعپرستی میپردازد. داستان سرنوشت پنج مسافری است که از روی پلی که به استواری شهرت دارد میگذرند و ناگهان پل میشکند و این پنج نفر به خلیج سقوط میکنند. داستان حالتی روایتگونه دارد و کشیشی به نام «برادر جانیپر» راوی آن است که سرنوشت تکتک قربانیان را روایت میکند و سعی در شرح عملکرد قدرت الهی در سرنوشت آدمی دارد. تورنتون وایلدر در سال ۱۹۶۲ اولین نشان افتخار ملی ادبی را در مراسمی خاص در کاخ سفید دریافت کرد. از آخرین رمانهای او میتوان به «روز هشتم» به سال ۱۹۶۷ اشاره کرد. تورنتون وایلدر در ۷ دسامبر ۱۹۷۵ چشم از جهان فروبست.
تورنتون وایلدر تنها نویسندهای است که هم در ادبیات داستانی و هم در ادبیات نمایشی برنده جایزه پولیتزر شده است.
درباره کتاب السستیاد و خواهران بادهخوار:
این اثر شامل دو نمایشنامه “السستیاد” و “خواهران بادهخوار” است. السستیس در اسطورههای یونان شاهدختی است که به سبب عشق بیمانندش به همسرش ادمیتوس، شهرت دارد، داستان السستیس بارها و بارها پیشتر نقل شده است. هنگامی که ادمیتوس پادشاه تسالی به سختی بیمار است، پیغامی از آپولو میرسد که اگر کسی به اراده خویش به جای او جان سپرد ادمیتوس زنده خواهد ماند. السستیس این فداکاری را برخود میدارد و جان میسپارد. از سر اتفاق، هرکول نیرومند در هنگام مراسم خاکسپاری به قصر میرسد و به دنیای مردگان میرود، با مرگ نبرد میکند و السستیس را به زندگی بازمیگرداند. نمایشنامه نخست به بخشهایی از زندگی السستیس پیش و پس از ازدواج با ادمیتوس میپردازد، تراژدی که از عشق، رنج و آزمونهای گران سخن میگوید. اما در یونان باستان چنین رسم بوده که پس از تماشای اثری تراژیک، اثری مفرح و سرگرمکننده در پی آن میآمده است. این نمایشنامهها “ساتیر” نامیده میشوند. هدف از اجرای چنین نمایشهای کوتاهی آن بوده که مخاطب پس از به تماشا نشستن رنج و اندوه شخصیتها، شاهد اثری باشد که خنده بر لب آورد و نیز او را ترغیب کند تا بار دیگر برای تماشای اثر به سالن نمایش بازگردد. به همین خاطر تورنتون وایلدر نیز به رسم یونانیان باستان اثری ساتیر را در ادامه تراژدی السستیاد آورده است که “خواهران بادهخوار” نام دارد.
در انتهای کتاب “السستیاد و خواهران بادهخوار” یادداشتی از نویسنده درباره نمایشنامه نخست آمده است. در بخش پایانی کتاب نیز تپن وایلدر برادرزاده تورنتون وایلدر و وصی ادبی آثار او، دیدگاه خود را درباره هر دو نمایشنامه بیان کرده است.
قسمتی از کتاب السستیاد و خواهران بادهخوار:
سه الههی تقدیر بر تختی نشستهاند که در پس کلافهای انبوه آنان پوشیده گشته است. نقاب زنان سالخورده را بر چهره دارند که اندکی گروتسک مینماید اما بقایایی از شکوه نیز در آن ها به چشم میخورد. کلوتو با دوک نخ ریسی خود، لکسیس با تودهای از ریسمانهای زندگی بر دامان و اتروپاس با قیچی نشتهاند. آنها در حین کار کردن به پس و پیش تاب میخورند و نخها را از راست به چپ میگذرانند. تماشاگران مدتی آنها را تماشا میکنند که خاموش نشستهاند؛ سکوت تنها گاهی با زمزمهی ضعیفی از سوی کلوتو شکسته میشود.
کلوتو: آن چیست که نخست بر چهار پا راه میرود و سپس بر دو پا؟
نگویید! نگویید!
لکسیس: [بیحوصله] خودت می دانی!
کلوتو: بگذار چنین وانمود کنم که نمیدانم.
اتروپاس: دیگر چیستانی باقی نمانده. همه را میدانیم.
لکسیس چه قدر زندگی ما بدون چیستان ملالآور است! کلوتو، چیساتانی بساز.
کلوتو: پس خاموش باش و بگذار بیندیشم… آن چیست که… آن چیست که…؟
آپولو با لباس مبدل وارد میشود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.