استبداد الهی
درباره نویسنده ضیاء الدین ضیایی:
ضیاءالدین ضیایی نویسنده کتاب استبداد الهی، نویسنده و مترجم ایرانی متولد ۱۳۲۷ است.
درباره کتاب استبداد الهی:
در ادبیات غرب، از ساونارولا به عنوان یک اسطوره نام برده شده و هرچند زهد و پاکدامنی تقدس خشک و افراطی و دینداری انعطافناپذیر وی باعث بروز عقاید ضد و نقیضی درباره او شده، برخی از نویسندگان و محققات غربی بر این باورند که او فصل نوین و نسبتا لیبرالی در باب دین گشود و راه را برای پیدایش حرکت رفرماسیون و نوگرایی در اوار بعد هموار ساخت که نتیجه آن جدایی دین از دولت بود. نویسنده در کتاب استبداد الهی (سرگذشت ساونارولا) درباره این شخصیت اسطورهای تحقیق کرده است.
نام رنسانس با نام ایتالیا عجین شده است. انسان هر بار که به یاد ایتالیا میافتد، فوراً به بناهای برونلسکی و برامانته، به ویلاهای پالادیو و کندوتیری، به لباسهای پر زرق و برق، به جشنهای رویایی و تئاترهای مجلل فکر میکند و متوجه میشود که توسعه و ترویج ادبیات و علوم در غرب نیز عمدتاً از این کشور نشئت گرفته است. ولی تصویری که در اواخر قرن پانزدهم در فلورانس ظاهر شد کاملاً چیز دیگری بود:
«چهرهی این شهر آرام و گوارا و آباد برای زندگی، یکباره تغییر کرد. زنان جواهرات گرانبهای خود را کنار گذاشتند، لباسهای ساده پوشیدند و اطاعت از دین را پیش گرفتند و مردان جوان لذتجویی را ترک کردند و یکباره قناعتپیشه و مذهبی شدند. بر خلاف اکثر دگرگونیها و تغییرات بنیادی، دشمنان سرسخت یکدیگر را در آغوش کشیدند، بانکداران و تجار، پولهای بناحق کسب کرده را داوطلبانه پس دادند، جشنها و مراسم کارناوالِ بازی برچیده شدند و تصنیفهای مستهجن و غیراخلاقی که در جشنها و کارناوالها خوانده میشدند جای خود را به سرودهای مذهبی واگذار کردند.»
خلاصه اینکه به قول عبید زاکانی «یکباره همه شدند زاهد و مسلمانا!!» ولی باید بررسی کرد که آیا این تغییر و تحول از ترس مقامات دولتی و کلیسایی آن دوره بود یا داوطلبانه صورت گرفت؟
تعداد زیادی از اهالی شهر فلورانس برای مدتی دچار نشئهی مذهبی شدند. آنها نمیدانستند که قرائت صحیح مذهبی چیست! حتی نمیدانستند که چرا به کلیسا میروند و رفتن آنها چه مزیت روحی و روانی دارد! آنها میرفتند چون کشیشها آن را میخواستند. مثل زمان هر تحول عمیق و رخداد انقلابی، موج بلند مردم را از جا کنده بود. آنها میرفتند بدون اینکه بدانند به کجا میروند و عاقبت این رفتنها چیست! حتی آنها نمیدانستند که آیا همراهی با موج مذهبی، آنها را به بهشت خداوند رهنون خواهد کرد یا یک عمر در آرزوی بازگشت به دوران ازدسترفته به سرخواهند برد.
قسمتی از کتاب استبداد الهی:
به نظر ساونارولا ریشهی تمام پلیدیها در انکار روح فناناپذیر مسیحیت نهفته بود که به خاطر لذایذ دنیوی، موفقیتهای ظاهری زودگذر، سودجویی، طرز تفکر و شیوهی زندگی ملحدانه به ورطهی فراموشی سپرده شده بود. اشاره به تفکر ملحدانه چنین القا میکرد که کلیسا باعث و مسئول سقوط و انحطاط فعلی جامعه نیست، زیرا چگونه میشود علناً بیان کرد که: «ماهی از سر گَنده گردد نی زِ دُم.» به همین سبب بدون اینکه کلیسا زیر سؤال برود همواره اصل خداترسی، ندامت و پشیمانی و تواضع و فروتنی در موعظهها تبلیغ میشد. ساونارولا در یکی از نوشتههای خود تحت عنوان «حراست از صداقت و قداست مسیحیت» انجام وظیفهی بیقیدوشرط را برتر از هر چیزی و به اصطلاح امروزیها آن را «تکلیف الهی» میدانست.
وظیفهی بیقیدوشرط مذهبی، رویاروی واقعیتی انکارناپذیر، یعنی علاقهی طبیعی مردم به مظاهر زندگی دنیوی و نشانههای زندگی غیرقابلکنترل یعنی اعتیاد، قمار، بزک کردن زنان، به سخره گرفتن خدا و انحرافات جنسی قرار گرفته بود، یعنی کلیهی مظاهری که ساونارولا در موعظههایش به آنها حمله میکرد. به عقیدهی او اوجگیری هوی و هوسهای غیرارادی، در افراطگری رابطهی جنسی متجلی میشد. برای مردان کلیسا اعمال جنسی، لااقل بطور فرضی، تابو محسوب میشد. موی سر آنها هنگام ورود به جرگهی کلیسا از ته زده شده و پوشیدن ردای بلند و تراشیدن موی قسمت میانی سر، نماد مقطوعالنسلبودن را تداعی میکرد. کلیسا در هرگونه فعالیت جنسی نوعی از انحراف را میدید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.