آن گونه که من زیستم
درباره نویسنده اما گلدمن:
اما گلدمن (Emma Goldman) نویسنده کتاب آن گونه که من زیستم، (۲۷ ژوئن ۱۸۶۹-۱۴ مه ۱۹۴۰) آنارشیستی بود که به خاطر فعالیتهای سیاسی، نوشتهها و سخنرانیهایش مشهور است. گلدمن نقشی اساسی در توسعه فلسفه سیاسی آنارشیسم در آمریکای شمالی و اروپای اوایل قرن بیستم داشت. اما در یک گتوی کوچک یهودی نشین روسیه و در سال ۱۸۶۹ به دنیا آمد. خانوادهاش مهمانسرای کوچکی را میگرداندند. وضعیت بد اقتصادی بعد از ترور الکساندر دوم و رکود سیاسی او را مجبور کرد که مدرسه را ترک نموده و در یک کارخانه مشغول به کار شود. در ۱۵ سالگی پدرش سعی کرد که او را مجبور به ازدواج کند که زیر بار نرفت. این درست زمانی بود که کتاب «چه باید کرد؟» چرنیشفسکی را مطالعه کرد و تحت تأثیر آن قرار گرفت. بالاخره اما گلدمن موفق شد در ۱۸۸۵ پیش خواهرش در آمریکا برود.
وی در آمریکا نیز دچار فقر مفرط بود. در بیست سالگی با یک مهاجر روس ازدواج کرد و در کمتر از ده ماه از او طلاق گرفت. در آن زمان با توجه به روند وقایع تصمیم گرفت که آنارشیست بشود. در همان زمان گلدمن سخنگوی «کارزار مبارزه با ۸ ساعت کار روزانه» شد. بعد از آن گلدمن با آثار پطر کروپوتکین آشنا شد. گلدمن به انگلستان رفت و حتی بعد از مدتی در آمریکا سخنرانی کرد. در۱۹۳۶ برکمن خودکشی کرد. گلدمن در ۶۷ سالکی برای کمک به انقلابیون به اسپانیا رفت. در ۱۹۴۰ در شهر تورنتو در کشور کانادا درگذشت.
درباره کتاب آن گونه که من زیستم:
اما گلدمن نویسنده و فعال سیاسی آنارشیست بود. او نقش مؤثری در ایجاد فلسفهی سیاستهای آنارشیستی در آمریکای شمالی و اروپای در قرن بیستم داشته است. اما گلدمن در لیتوانی، در خانوادهای یهودی به دنیا آمد و در ۱۸۸۵ به آمریکا مهاجرت کرد. او پس از ماجرای هایمارکت شیکاگو به آنارشیسم علاقهمند شد. گلدمن نویسنده و استاد مشهوری در حوزهی فسلفهی آنارشیست، حقوق زنان و مسائل اجتماعی بود که هزاران مخاطب را به سمت خود جذب میکرد. او چندین بار به جرم تحریک عموم به شورش و ترویج اطلاعات مربوط به کنترل بارداری زندانی شد. گلدمن و الکساندر برکمن، معشوق و دوست صمیمی او، به جرم توطئه و تحریک مردم به ثبتنام نکردن و سرباز زدن از خدمت اجباری، به دو سال حبس محکوم شدند. پس از آزادی نیز به همراه ۲۴۸ نفر دیگر دستگیر و به روسیه تبعید شدند.
اما گلدمن در ابتدا طرفدار حکومت و انقلاب اکتبر بود و بعدها بهخاطر سرکوب وحشیانهی احزاب مستقل توسط قدرتمندان شوروی، نظر خود را تغییر داد. او سپس شوروی را ترک کرد و در سالهای بعد درحالیکه روزهای خود را در انگلستان، کانادا و فرانسه سپری میکرد، اتوبیوگرافیهای خود را نوشت. ابتدا کتابی از تجربههایش به نام «ناامیدی من در روسیه» که در سال ۱۹۲۳ منتشر شد و سپس «آنگونه که من زیستم» که در دو جلد در سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۵ به چاپ رسید. گلدمن در طول زندگی بهخاطر آزاداندیشی از سمت طرفدارانش لقب زن یاغی گرفته بود. از طرف دیگر منتقدان او را بهخاطر تبلیغ قتل و کشتار با انگیزهی سیاسی و انقلاب خشونتآمیز محکوم میکردند. سخنرانیهای او موضوعاتی گسترده داشتند که از جملهی آنها میتوان به زندان، آتئیسم، آزادی بیان، کپیتالیسم، ازدواج، عشق آزاد و همجنسگرایی اشاره کرد.
آنگونه که من زیستم ابعاد زندگی شخصی و سیاسی گلدمن از کودکی تا سال ۱۹۲۷ پوشش میدهد. این کتاب بینشی انتقادی به وضعیت روحی و روانی مهاجران آمریکا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دارد. او مسائل جنسی و خشونت سیاسی در اوایل جنبش آنارشیست را مورد بررسی قرار داده که کمتر به آنها پرداخته شده است. خانوادهی روس، یهودی و سنتی که بر ازدواج و فرزندآوری تأکید داشتند، تأثیر زیادی بر رادیکال بودن گلدمن در نظراتش راجعبه جنسیت داشته است. او باورهای رایج جامعه را در این مورد قبول نداشت و به «عشق آزادانه» معتقد بود. گلدمن خطاب به منتقدانش گفته است: «هدف ما به معنی این نیست که من باید تبدیل به یک راهبه شوم. اگر معنیاش این است، آن را نمیخواهم. ممکن است حتی رفقایم هم مرا سرزنش کنند ولی من با باورهای زیبای خودم زندگی میکنم.»
قسمتی از کتاب آن گونه که من زیستم:
پانزدهم اوت ۱۸۸۹ بود که به نیویورک وارد شدم. بیست سالم بود. آنچه را تا آن زمان در زندگیام رخ داده بود پشت سر نهاده و مثل لباس شندرهای دور انداخته بودم. جهان نو رویارویم بود، ناشناخته و ترسناک. اما جوانی و سلامت و آرمانی پرشور داشتم. بر آن بودم که با هر آنچه جهان نو برایم در انبان دارد بی هراس رویارو شوم.
آن روز را چه خوب به یاد دارم! یکشنبه بود. قطار غرب، یعنی ارزان ترین وسیله ای که می توانستم با آن سفر کنم، مرا از راچستر به نیویورک آورده بود. قطار ساعت هشت صبح به وی هاوکن رسید. از آنجا با قایق به نیویورک آمدم. در آنجا دوستی نداشتم، اما سه ، نشانی همراهم بود: یکی نشانی عمه ام که ازدواج کرده بود، دومی نشانی دانشجوی جوان رشته پزشکی که سال پیش که در نیو هیون در کارگاه کرست دوزی کار میکردم با او آشنا شده بودم، و سومی آدرس
فرایهایت، نشریه آنارشیستی آلمانی که یوهان موست ۵ منتشر میکرد. دار و ندارم پنج دلار بود و یک کیف دستی کوچک. چرخ خیاطی ام را که بنا بود مرا در راه استقلال یاری دهد به انبار توشه داده بودم. بی توجه به فاصله خیابان چهل و دوم غربی تا خانه عمه ام در محله بائری، و بی خبر از گرمای هولناک روزهای نیویورک در ماه اوت، پیاده راه افتادم. شهر بزرگ برای تازه وارد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.