پدرم برتراند راسل
درباره نویسنده کاترین تیت:
کاترین تیت (Katharine Tait) نویسنده کتاب پدرم برتراند راسل، با نام کامل لیدی کاترین جین تیت (متولد ۲۹ دسامبر ۱۹۲۳) نویسنده و مقالهنویس بریتانیایی است. دختر بزرگ برتراند راسل و دورا راسل (بلک)، او یکی از بنیانگذاران و عضو افتخاری انجمن برتراند راسل است. او چندین مقاله در مورد پدرش نوشته است. و همچنین کتابی با عنوان پدر من، برتراند راسل که در سال 1975 منتشر شد.
درباره کتاب پدرم برتراند راسل:
چقدر دوست دارید دربارۀ زندگی شخصی مهمترین فیلسوف معاصر بریتانیایی بدانید؟ دربارهی زندگی شخصی، شیوه آداب معاشرت، مدت زمان نوشتن مطلب، چگونگی سفر با اعضای خانواده و رابطه با همسر و تربیت فرزندانِ فرد مهمی چون برتراند راسل کنجکاو نیستید؟ اگر دوست دارید از جزئیات زندگی شخصی و خصوصیات اخلاقی راسل باخبر شوید؛ کتاب «پدرم برتراند راسل» پیشنهاد جذابی برای مطالعه شماست. کاترین تیت دختر راسل در کتاب «پدرم برتراند راسل» به گونهای جذاب و روشن به توصیف زندگی این فیلسوف شهیر پرداخته است. شخص مهم و شناخته شدهای چون برتراند راسل که تمام عمرش دست از فلسفهورزی برنداشت، کیفیت زندگی خانوادگیاش چگونه و چطور بوده است؟!
برتراند راسل یکی از شناختهشدهترین فیلسوفان معاصر است که به سبب نوشتههای متعددش در زمینههای گوناگون شهرت بسیاری در دنیا کسب کرد. کاترین تیت در کتابش با سادگی و صداقت مخاطب را با خانواده به خصوص اخلاق و رفتار پدرش آشنا میکند. کاترین میگوید: پدرش همیشه برای هر کاری نکتهای به او و برادرش میآموخت. همچنین با دلیل و برهان دعوای کیت و جان را همیشه خاتمه میداده است. او در ادامه اشاره میکند که برادرش جان که دو سال از او بزرگتر بود، موردتوجه پدر و دیگر اعضای خانواده بود. اما راسل همیشه هشدار میداده «اگر بعضی بچهها برایتان عزیزترند باید مراقب باشید و اجازه ندهید محبتتان تأثیری روی تقسیم شادی بین بچهها بگذارد».
کاترین تیت از دوران کودکی و آنچه از پدرش آموخته و مشاهده کرده را در کتاب توصیف میکند. همچنین در شرح خاطرات، او گاهی فرزندان خودش را با همنسلان و شیوۀ تربیتیاش مقایسه میکند. در لابهلای خاطرات و توصیفهای کاترین از خانوادهاش، اندیشمند بودن پدر و چگونگی رفتار و تربیت بچهها را به خوبی میتوان درک کرد.
قسمتی از کتاب پدرم برتراند راسل:
«تقریباً روزی نبود که با شوخطبعی آدمها را دست نیندازد و با شوخیهایش آنها را گیج و گول کند. یکی دیگر از شوخیهایش که ناراحتم کرد و شک دارم به ناراحتیام پی برده باشد، یادم است. وقتی دردسر درست میکردم نقلقولی از کتاب خمرههای طلا نوشتۀ جیمز استیون فیلسوف را میآورد که «دخترها از ازل مایۀ دردسر پدر و مادرشان بودهاند.» این نقلقول واقعا آزاردهنده بود. هیچوقت دلم نمیخواست برایش دردسر کنم و از شنیدن این حرف بیزار بودم، چون انگار با گفتناش، دردسرساز بودنم اجتنابناپذیر میشد.»
«پدرم در همۀ رشتهها چنان با دانش و آنقدر به همهچیز علاقهمند بود که هرکاری انجام میدادیم، بیاختیار نکتهای یادمان میداد؛ از نحوۀ انتخاب شاخۀ درست وقتی از درخت بالا میرفتیم تا خاستگاههای زبان هند و اروپایی. اغلب اوقات نیمی یا بعضی از حرفهای پدرم را میفهمیدم اما به مدرسه که رفتم فهمیدم تمام آنها مانند دوستان قدیمی بودند که بالاخره درکشان کردم و غریبه نبودند که بخواهم در برخورد با آنها جانب احتیاط را رعایت کنم. مثلا، یکبار مسئلۀ سایههای به وجود آمده از نور لامپ را به طور عملی یاد گرفتیم.
آن موقع در کارنوئل بودیم و چون خانهمان برق نداشت، از چراغهای روغنی با گویهای سفید و کلاهک ابریشمی آباژور در اتاقهای طبقۀ پایین استفاده کردیم که برای تمرینمان نوری زیبا درست کرد. پدرم توضیح داد که لامپ و سایهاش یک سهمی یا یک هذلولی روی دیوار شکل دادهاند. اصلا نمیفهمیدم اینها چی هستند و خیلی ساده فرض را بر این گذاشتم که اینهایی که میگوید اسم اشکال نور و سایهای است که چراغ روی دیوار ایجاد کرده. در درس ریاضی که با آن مصادیق برخورد کردم کاملا جا خوردم».
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.