نفس عمیق
درباره نویسنده یوریک کریممسیحی:
یوریک کریممسیحی، نویسنده و عکاس و منتقد هنری، در سال 1343 در تهران متولد شد. کریممسیحی در اسفند 1393 گواهینامه درجۀ دو (معادل کارشناسی ارشد) از شورای عالی انقلاب فرهنگی گرفت. او در حوزههای گوناگون هنری از جمله داستاننویسی، عکاسی و طراحی گرافیک فعالیت کرده و صاحب آثاری است. طبقۀ همکف، نَفَسِ عمیق، صد میدان از جمله آثار داستانی کریممسیحی است و کتابهای شب سپيده میزند، در جهت عکس، عکس و دیدن عکس، نگاهم کن! خیالم کن! و اول شخص مفرد مجموعه جستارهای اوست.
درباره کتاب نفس عیق:
داستان «خواب، خواب» درباره نوزادی که نمیخوابد و زندگی پدر و مادرش را سیاه میکند، داستان «خواب زغالی» درباره آفت مرموزی است که به پای طفلی میچسبد و همه را آشفته میکند، داستان «گل و گیاه، سگ و گربه…» درباره مردی است که از هرگونه مسئولیت نگهداری موجودی زنده گریزان است، داستان «نفس عمیق» درباره تجربه زندگی در برزخ واقعیت و خیال است.
همچنین داستان «بچه دیگری» درباره مرد بچه از دستدادهای است که قصد یاری رساندن به مادری را دارد که کودکش مجروح شده است و جنبه هراسآوری از کمک به دیگران را کشف میکند، داستان «اختلاط» درباره کارگری است که بعد از دو ماه کار در شهرستان به خانه میآید اما فرصتی چنددقیقهای برای اختلاط با همسرش پیدا نمیکند از جمله داستانهای این مجموعه است.
داستان «کثافت» این مجموعه هم درباره نمایش سویهای کثیف از زندگی تمیز یک انسان است و داستان «او هیچ نگفت، من هم هیچ نگفتم» نیز درباره بیماری کشنده یک زوج است که هر دو آن را از یکدیگر پنهانش میکنند.
قسمتی از کتاب نفس عمق:
اول بهار بود و جایی بودم که پیشتر ندیده بودمش. میگفت بهشت است. همهجا سبز بود و گندمزاری جوان و نابالغ و سبز هم بود. میانشان رفتم و دستم را میکشیدم به سرشان و تیزی سوزنکهاشان قلقلکم میداد. لباس نازک گلدار تنم بود که به نسیم تکان میخورد. موقع رفتن سرم را بلند کردم دیدم جوانی همسن خودم در یک قدمیام ایستاده. دهانش کمی باز بود و با حیرت داشت نگاهم میکرد. بار اول بود او را میدیدم، اما انگار سالها بود که میشناختمش یک قدم آمدم جلو و دستم را گرفت و گذاشت روی صورتش. صورتش داغ بود. گفتم، جوری گفتم که انگار سالهاست میشناسمش، پرسیدم: «تب داری؟» گفت: «تب تو را دارم!»باران گرفت روی لباس نازکم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.