قوی سیاه مجموعه اینسرتو کتاب دوم
درباره نویسنده نسیم نیکلاس طالب:
نسیم نیکلاس طالب (Nassim Nicholas Taleb) نویسنده کتاب قوی سیاه، زادهی سال 1960، آماردان، تحلیلگر ریسک و نویسندهای لبنانی-آمریکایی است که آثارش بر مسائل تصادفی بودن، احتمال و عدم قطعیت تمرکز دارد. طالب استاد دانشگاههای متعددی بوده و اکنون استاد مهندسی ریسک در مدرسهی مهندسی تندن دانشگاه نیویورک است. او همچنین در زمینهی ریاضیات، تجارت در وال استریت و مشاورهی سرمایهگذاری فعالیت کرده است. طالب مدرک لیسانس و فوق لیسانس خود را از دانشگاه پاریس، و دکترای علوم مدیریت را از دانشگاه دوفین گرفته است.
درباره کتاب قوی سیاه:
کتاب قوی سیاه با مقدمهی جالبی آغاز میشود. نسیم نیکولاس طالب داستان جالبی را از مشاهدهی اولین قوی سیاه در استرالیا تعریف میکند. بعد توضیح میدهد که مشاهدهی تنها یک قوی سیاه این حقیقت را آشکار کرد یک مصداق می تواند باوری را بیاعتبار کند. باوری که حاصل هزاران سال مشاهدات تأییدی میلیونها قوی سفید بوده است. در حقیقت نظریهی قوی سیاه به بررسی اثرات شدید ناشی از برخی از رویدادهای بسیار غیرقابلپیشبینی و نادر و همچنین تمایل انسان به یافتن توضیحاتی ساده و دم دستی برای این رویدادها میپردازد.
نسیم نیکولاس طالب در کتاب قوی سیاه، تأثیر رویدادهایی که وقوعشان را محال میپنداشتهایم، پا را از این مسئله منطقی-فلسفی فراتر نهاده و وارد واقعیتی تجربی شده است. واقعیتی که میتواند قوی سیاه دنیای تفکرات ما باشد. رویدادی خارج از چهارچوب زندگی که تاثیری فوقٰالعاده می گذارد و مارا وامیدارد تا بعد از وقوعش به دنبال توضیحی برای علت آن باشیم. نسیم نیکولاس طالب در این کتاب روشنگرانه که نقطه عطفی در تفکر مدرن محسوب میشود با نثری شیوا نشان میدهد که این رویدادهای قوی سیاه تقریبا همه مسایل مربوط به دنیای ما را توضیح می دهند؛ با این حال ما -و به ویژه متخصصان- نسبت به آنها نابیناییم. نویسنده با پرداختن به موضوع شکنندگی و مقاوم بودن در برابر قوهای سیاه، کمک میکند بهترین رویدادها را بشناسیم و از آنها به نفع خودمان بهرهبرداری کنیم.
قسمتی از کتاب قوی سیاه:
هر بامداد آپارتمان تنگ خودت را در ایست ویلیج منهتن ترک میکنی تا به آزمایشگاهت در دانشگاه راکفلر در بخش شرقی خیابانهای شصتم بروی. دیروقت شامگاهان بازمیگردی و کسانی که در حلقه آشنایانت هستند، فقط از روی ادب، میپرسند آیا روز خوبی داشتهای یا نه. در آزمایشگاه، افراد مردم دارترند. البته که روز خوبی نداشتهای، چون به نتیجهای نرسیدهای. تعمیرکار ساعت که نیستی. ولی به نتیجهای نرسیدنت بسیار پرارزش است چون این بخشی از فرایند کشف است اینک میدانی کجاها را نباید بگردی. دیگر پژوهشگران، با آگاهی از دستاوردهای تو، از انجام آزمایش خاص تو خودداری میکنند، به شرط اینکه مجلهای، چندان هوشمند باشد که «چیزی نیافتن» تو را اطلاعات بشمارد و بپذیرد آن را چاپ کند.
در این میان، برادرزن شما در یک بنگاه والاستریت شغل فروشندگی دارد و پیایی پاداشهای کلان، کلان و پیوسته، دریافت میکند. بارها، به ویژه از پدرزنتان میشنوید که:«او درآمد خیلی خوبی دارد.» گفتار او با یک نانوثانیه سکوت اندیشناک همراه است. این به یاد شما میآورد که پای مقایسه در میان است. مقایسه او ناخودآگاه است، ولی به هرحال او این کار را میکند. تعطیلات میتوانند وحشتناک باشند. در مهمانی خانوادگی به برادرزنتان برمیخورید، و هر بار نشانههای خطاناپذیر دلسردی را در چهره همسرتان میخوانید، که چون منطق حرفه شما را فراموش کرده، موقتا گمان میبرد با یک بازنده ازدواج کرده است.
ولی او باید با نخستین تکانه بجنگد. خواهرش مدام از بازسازی خانهشان و کاغذدیواری جدید تعریف میکند. در راه بازگشت به خانه، خانمتان کمی خاموشتر از حد معمول است. ترشرویی او بیشتر میشود چون ماشینی که زیر پایتان است کرایه است؛ منهتن جایی نیست که شما بتوانید خانه گاراژ دار داشته باشید. چه باید بکنید؟ به استراليا مهاجرت کنید تا کمتر مهمانی خانوادگی داشته باشید، یا برادرخانمتان را عوض کنید، یعنی همسری بگیرید که برادرش کمتر«موفق» باشد؟ یا اینکه به کسوت هیپیها درآیید و بیخیال شوید؟ این کار از هنرمندان برمیآید ولی دانشمند و بازرگان اهل این کارها نیست. در دام افتادهاید.
شما روی طرحی کار میکنید که دستاورد فوری یا یکنواخت ندارد ولی طی این مدت، آدمهای دوروبرتان کارهایی میکنند که چنان دستاوردهایی دارند. شما به دردسر افتادهاید. چنین است وضع گروه دانشمندان، پژوهشگران و هنرمندان، که به جای اینکه در محیطی جداگانه یا در محله هنرمندان زندگی کنند در اجتماع گمشدهاند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.