صندوقچهی قربانی
درباره نویسنده مارتین استوارت:
مارتین استوارت (Martin Stewart) نویسنده کتاب صندوقچهی قربانی، قبلاً به عنوان تکنسین بازیافت، مدرس دانشگاه، متصدی بار و معلم انگلیسی کار کرده است. او اهل گلاسگو است و هنوز آنجا زندگی میکند.
درباره کتاب صندوقچهی قربانی:
این رمان داستان پنج دوست به نامهای (سپ، آرکل، مک، سم و هادلی) است که تصمیم میگیرند در یک تابستان گرم، یک جعبه سنگی پنهان شده در جنگل را کشف کنند و هرکدام یک چیز گرانبها و عزیز خود را داخل این صندوقچه قرار دهند و هرگز سراغ آنرا نگیرند. صندوقچهای اسرار آمیز و نفرین شده که سرنوشت هرکس که آنرا پیدا کند برای همیشه عوض میشود. اما به خاطر عهدشکنی یکی از این اعضا، بعد از سالها اتفاقات عجیب و غریبی رخ میدهد.
قسمتی از کتاب صندوقچهی قربانی:
همانطور که به سوی ورودی کمنور راهپلهی اصلی مدرسه میپیچید گفت: «باید برم.»
آرکل گفت: «وایسا.»
سپ گفت: «چرا؟ حالامیخوای باهام صحبت کنی؟ امروز؟ باید برم سرکار. واسه این بازیا وقت ندارم.»
«ای وای، بیخیال، چرا تو…»
«درن، چندساله که داری “سپتیک” صدام میکنی.»
«و تو هم درن صدام میکنی.»
«این اسمته.»
آرکل لبخندی زد و دندانهای بزرگ چار گوشش نمایان شد و گفت: «نه واسه دوستام.»
سپ گفت: «درسته، ولی دوستات، میدونی… عوضیان. و ما با هم دوست نیستیم، هستیم؟»
آرکل لبخندش را خورد. پیشانی خیس از عرقش را پاک کرد. گفت: «میدونم، فقط اینکه…» دور و برش را نگاه کرد، خانم وودبنک را دید که با عجله به سویشان میآمد و زمزمه کرد: «بعداً میبینمت، باشه، تا بعد. ما میخوایم باهات حرف بزنیم.»
سپس دوان دوان دور شد، زبانههای برآمدهی کفش ورزشیاش به شلوار جینش میخورد، موهای بلندش روی یقهاش بالا و پایین میرفت.
سپ با خودش گفت: «ما؟»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.