راز جنگل هزاردستان

راز جنگل هزاردستان

سال ۱۹۱۹ است، مامان بیمار شده و پدر برای کار به خارج از کشور رفته است. پرستار بچه‌ها آنقدر سرش شلوغ است که فرصت ندارد به دختر نوجوانِ خانه (هِنریتا) و چیزهایی که در تاریکی خانه‌ی جدیدشان می‌بیند، رسیدگی کند. خانه‌ی امید. هنریتا تک و تنهاست و به‌جز داستان‌ها همدمی ندارد. او کشف می‌کند که خانه‌ی امید پر از رازهای عجیب است: اتاق زیرشیروانی که از یاد رفته، تصاویری شبح‌گونه، نور آتشی مرموز که آن سوی باغچه در میانِ درختان سوسو می‌زند. هنریتا، در تاریکی شب ردّ دود را می‌گیرد و راهی جنگل هزاردستان می‌شود تا رازهای خانه‌ی امید را کشف کند. ترس و شگفتی نهفته در جنگل، زندگی هنریتا را برای همیشه دگرگون خواهد کرد…

لوسی استرینج قبل از اینکه معلم مقطع متوسطه شود، بازیگر، خواننده، و قصه‌گو بوده است. در دانشگاه رشته‌ی ادبیات انگلیسی خوانده. با همسر، پسر و گربه‌اش در شهر کنت انگلستان زندگی می‌کند. راز جنگل هزاردستان اولین رمان اوست.

ندا منعم دلش را سال‌ها پیش باخته؛ بیش از همه به ادبیات، کودکان، غذا، عکاسی و موسیقی. در تهران زندگی می‌کند،‌ اما دنبال دلش راه افتاده و حالا دیگر نمی‌دانیم کجای راه است. رد مسیر ادبی او را که بگیریم به ترجمه‌ی کتاب راز جنگل هزاردستان می‌رسیم ـ اولین رمان بلندی…