توطئههای خانوادگی
با دست به معابد بهشت و جهنم منطقه ییلاقی گنتینگ در پشت سرم اشاره کردم و توضیحاتی کامل و جامع دادم … اینکه نقاشیهای روی معبد درباره چیست و چه منظوری دارد … زادمرگ و الباقی چیزها … چند مرد جوان گروه نیش خند میزدند و تیکه میانداختند … سعی کردم آنها را نادیده بگیرم … اما متاسفانه شدنی نبود … از آن نخالههایی بودند که به هر جنس مونثی که از کنارشان رد میشد، متلک میانداختند … آن هم به فارسی
دوباره سعی کردم تا آنها را نادیده بگیرم … حواسم را روی پیروپاتالهای گروه گذاشتم … اما آنها هم هر کدام ساز خودشان را میزدند … یکی مشغول عکس گرفتن بود و یکی هم با انگلیسی دست و پا شکسته، مشغول راهنمایی یک دسته توریستی که میخورد انگلیسی باشند، بود … خندهام گرفت و صحبتهایم را درز گرفتم … گوشی درون جیبم لرزید و من کمی از گروه فاصله گرفتم، در حالیکه با دستمال نخی نم دار، پشت گردن و زیر موهایم را پاک میکردم، به شماره مانی نگاه کردم …
ادیب فر –
کتابی با موضوعه غیر تکراری و خوب
ارزش خوندن داره