تحلیل نمایشنامه (راهنمای موردی درام مدرن غربی)
درباره نویسنده آر. جی. کاردولو:
آر.جِی.کاردولو نویسنده کتاب تحلیل نمایشنامه (راهنمای موردی درام مدرن غربی) است. رابرت جیمز کاردلو ۲۷ آوریل ۱۹۴۸ در بروکلین متولد شده است. این مدرس مطرح تئاتر در سال ۱۹۸۹ در رشتهی هنرهای زیبا از دانشگاه ییل با مدرک دکترا فارغالتحصیل شد. این منتقد تئاتر از سال ۱۹۷۳ در دانشگاههایی همچون دانشگاه ایالتی فلوریدا، دانشگاه تولان، دانشگاه ییل، دانشگاه ایالتی لوئیزیانا، دانشگاه ریچموند، دانشگاه میشیگان و … تدریس میکند.
درباره کتاب تحلیل نمایشنامه:
کاردولو بههیچ عنوان سراغ مکاتب و ایسمها نرفته است. چندان اسم فیلسوفها و آدمهای بیرون تئاتر را نیاورده است. اگر هم به مسائل بینارشتهای مثل جامعهشناسی و روانشناسی رفته، در حد و حدودی است که خواندن اثر سخت نشود و حال مخاطب گرفته نشود. او بیشتر به همان ابزار دست درام بسنده میکند؛ ابزاری که در انتهای کتاب نیز بهصورت خلاصه ارائه شده است.
نویسنده در هر فصل چند پرسش مطرح میکند و نقشه راهی میکشد. اینکه چگونه از یک منظر میشود وارد اثر شد و آن را کندوکاو کرد. برای مثال در نخستین گام به سراغ مفهوم پیرنگ میرود و یکی از آثار شاخص هنریک ایبسن را تحلیل میکند. خواننده میفهمد چگونه میتوان با پیرنگ و مفهومش اثری را ارزیابی کند. کاردولو حتی پا را فراتر میگذارد و یک اسلوب ساده نیز طراحی میکند تا شما براساس آن خود دست به تحلیل بزنید. او میگوید شما برای تحلیل اولیه نیاز به چه پرسشهایی دارید. پرسشهایی که اطلاعات اولیه را از دل متن استخراج میکند.
خواندن کتاب «تحلیل نمایشنامه: راهنمای موردی درام مدرن غربی» شبیه خواندن یک کتاب فلسفه سختفهم نیست، بیشتر شبیه خواندن اثری ساده و روایتگونه است. کاردولو شما را به فهم آثاری دعوت میکند که دوستشان دارد. او نه یک منتقد که یک هوادار است؛ برای همین شمایل کتاب همدلانهتر از کتابهای انتقادی است. راهنمای موردی یا Casebook، مندرج در عنوان کتاب از همین روست. عبارت Casebook دلالت بر بار آموزشی ماجرا دارد تا ثبت و ضبط یک نگاه و رویکرد. همانچیزی که در بازار کتاب ایران اندک است، کتابی برای آموختن نوشتن.
قسمتی از کتاب تحلیل نمایشنامه:
اسوالد آلوینگ را میتوان نمادی از فلج ذهنی در پایان اشباح (۱۸۸۱) دانست. فلج خشک مغزی او نمادی از فلج ذهنی است که بر جامعهی زمان ایبسن تأثیر میگذارد؛ جامعهی نروژی که در آن خانم آلوینگ، کشیش مندرز و دیگر شخصیتهای نمایشنامه زندگی میکنند و اسوالد از حضور در آن امتناع میورزد؛ از همان زمانی که در هفت سالگی برای زندگی به پاریس فرستاده میشود.
اسوالد در پایان نمایشنامه «گنگ» میشود و ذهنش فلج میشود: ناگهان، او از هر زندگی روانشناختی خود محروم میشود. او در گفتار ناب است. به همان رویهای که در زمان حضور در خارج از کشور «ناب» بود: در بیشتر مواقع «گنگ» بدان معناست که اسوالد با مادرش ارتباط برقرار نمیکرد (گهگاه برای مادرش مینویسد و حتی به ندرت او را ملاقات میکند) و عاری از زندگی روان شناختی خویش است، همان زندگی که به مادرش فهمانده است، از زمانی که در هفت سالگی مادرش او را به مکانی دور میفرستد و از آن لحظه به بعد، در واقع هرگز مسئولیت تربیت اسوالد را بر عهده نداشته است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.