فرآیند دموکراتیزاسیون
درباره نویسنده گئورگ لوکاچ:
گئورگ لوکاچ (György Lukács) نویسنده کتاب فرآیند دموکراتیزاسیون، (زاده ۱۸۸۵ – درگذشته ۱۹۷۱) فیلسوف، نویسنده، منتقد ادبی، و تئوریسین و مبارز کمونیست مجار، کمیسر فرهنگ و آموزش در جمهوری شورایی مجارستان در ۱۹۱۹ و از سران انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان بود. از لوکاچ آثاری در زمینهٔ تئوری مارکسیستی زیباییشناسی که با کنترل سیاسی هنرمندان مخالف بود، دفاع از انسانیت و تشریح مفهوم ازخودبیگانگی برجای ماندهاست. او یکی از بنیانگذاران مارکسیسم غربی بود.
لوکاچ در ۱۳ آوریل ۱۸۸۵ در بوداپست در خانوادهای بانکدار و موفق متولد شد. والدین او یهودی آسیمیله بودند و پدرش نام خانوادگی را در ۱۸۹۰ از لووینگر به مجاریِ لوکاچ تغییر داد. پدر لوکاچ در ۱۸۹۰ لقب بارون دریافت کرد، که قابل ارث دادن به فرزندان بود و بدین ترتیب آنها از طبقهٔ اعیان بهشمار میرفتند. لوکاچ به مدرسه کلیسای لوتریان رفت و رسماً در سال ۱۹۰۷ به ایمان لوتری تغییر دین داد. او پیاچدی خود را در ۱۹۰۶ در علوم سیاسی از دانشگاه کُلُژوار و پس از ارائه بخشهایی از نوشتههایش در «تاریخ مدرن درام» در ۱۹۰۹ از دانشگاه بوداپست نیز دکترا دریافت کرد. وی در محافل روشنفکری بوداپست، برلین، فلورانس و هایدلبرگ کار و مشارکت داشت.
درباره کتاب فرآیند دموکراتیزاسیون:
کتاب فرایند دموکراتیزاسیون لوکاچ حوزه تازهای را در تاریخ نظریه سیاسی مارکسیستی معرفی کرد. این کتاب مقدمه مبسوطی بر احیای نظریه سیاسی مارکسیستی معاصر است. پس از مرگ استالین، لوکاچ خود را وقف نوزایی اندیشه مارکسیستی کرد، و کتاب فرایند دموکراتیزاسیون فرمول بندی مجدد او را از اصول مارکسیستی در حوزهی نظریهی سیاست نشان میدهد. با این حال، آرزوی لوكاچ در دو دههی واپسین عمرش برای مشارکت در نوزایی اندیشه مارکسیستی ابتدا او را به قلمروهای زیبایی شناسی و پدیدارشناسی اجتماعی سوق داد.
لوكاچ در کتاب ویژگی زیبایی شناسی که در سال ۱۹۶۳ کامل شد، نشان میدهد هنر، عینیت بخشی تحول اجتماعی تاریخ بشر بود. لوکاچ با ارائه پاسخی مارکسیستی به دیدگاههای هستی شناختی مارتین هایدگر و نیکلای هارتمان، پدیدارشناسی ایده آلیستی شان را با پدیدارشناسی اجتماعی مقابله میکند. ماهیت همیشه متغیر جامعه، زمینهای است که بر پایهی آن هنر و همه شیئیت یافتگیهای کار انسانی پدیدار میشوند، هنر از اندیشه هر روزه بتوارگی زدایی میکند؛ هنر انتقادی است، چرا که نیروهای واقعی را که در پس وضعیت ظاهری واقعیت روزمره عمل میکند برای بیننده آشکار میسازد.
قسمتی از کتاب فرآیند دموکراتیزاسیون:
قاعده برابری طلبی بر پایهی این فرض قرار دارد که تضاد از دو منبع ناشی میشود: الف) نیاز برآورده نشده که به نفع شخصی منجر میشود؛ ب) توزیع نابرابر در جایی که در مالکیت خصوصی پراکندگی وجود دارد و باعث حسادت و دشمنی، یعنی دو شکل نفع شخصی میشود. پارادایم برابری خواهانه اقتصادی برای غلبه بر دو منبع تضاد اجتماعی، دو راه چاره ارائه میکند: برابر سازی توزیع و برابر سازی مصرف.
نظریه توزیع برابر بر نظریه سنجش پذیری نیاز استوار است: اگر نیازها برابر شوند چشم و هم چشمی و حسادت وجود نخواهد داشت. احتیاج ما در تعرض و تجاوز است، و طبق شیوه مطلوب رفتارگرایانه، پارادایم اقتصادی معتقد است که احتیاجات قابلیت کمی شدن دارند. این پارادایم اقتصادی به لحاظ نظری مکانیکی است، چرا که اگر احتياجات کمیت پذیر باشند، پس امکان محاسبه مقدار توزیعی که برای تأمین احتياجات کفایت کند، امکان پذیر است. با برابر سازی مصرف، اگر افرادی که مصرف برابر دارند، درآمد یکسان داشته باشند و یا به کالاهایی که جامعه تولید کرده است، دسترسی برابر داشته باشند، مسئله نیاز تأمین نشده حل می شود. میتوان نفع شخصی، این علت اصلی تضاد اجتماعی را با ارضاء کردن نیاز از بین برد. برابری طلبی اقتصادی ثمره ظهور توازن اجتماعی است، زیرا حذف نیاز اقتصاد، شرط غلبه بر ناموزونی اجتماعی است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.