شرور مجموعه تبهکاران جلد اول
درباره نویسنده وی.ای.شواب:
وی ای شواب (V. E. Schwab) نویسنده کتاب شرور، با نام کامل ویکتوریا الیزابت شواب (زاده 7 ژوئیه 1987) یک نویسنده فانتزی آمریکایی است. او به خاطر رمان سال 2013 Vicious، سریال سایههای جادوگری و برای داستانهای کودکان و نوجوانانش تحت عنوان ویکتوریا شواب که در سال 2013 منتشر شده است، مشهور است.
وی.ای. شواب در ژانر فانتزی مینویسد و تاکنون بیش از ۲۱ رمان در حوزه نوجوان و بزرگسال نوشته است. رمانهایش بیشتر در قالب مجموعههای چندجلدی است و امتیاز ساخت فیلم بسیاری از آنها از طرف شرکتهای بزرگ فیلمسازی خریداری شده است. شواب با خلق شخصیتهایی تأثیرگذار در داستانهایش، خود را به عنوان یکی از نویسندگان مطرح در این ژانر معرفی کرده است. رمانهایش همواره جزء پرفروشترینها بوده که با وجود سن کم، برای او موفقیتی بزرگ است. شرکت فیلمسازی اسکات فری و اِستوری مانینگ امتیاز ساخت مجموعه تبهکاران را خریدهاند.
درباره کتاب شرور:
رمان شرور، اولین بخش از مجموعهی تبهکاران، مطرحترین کار این نویسنده در چند سال اخیر بوده که در سال ۲۰۱۳ بهترین رمان آمازون و پابلیشِرز ویکلی شناخته شد. این رمان امتیازهای بالایی از وبسایتهای معتبری همچون گودریدز و بارِنز اَند نوبل در بخش فانتزی کسب کرده است.
دو دوست که در پی تجربهی نزدیک به مرگ هستند و در ادامه حضور انسانهایی با نیروهای خارقالعاده که مرگ را از نزدیک تجربه کردهاند، تِم اصلی داستان را تشکیل میدهد.
مهمترین ویژگی داستان که آن را از رمانهای دیگر در این ژانر متمایز کرده، بازی زمانی، فلاشبکها و فصلهای کوتاه اما متعدد است که تکمیلکنندهی نقاط مبهم داستان هستند. روایت گذشتهی شخصیتها و شکلگیری آنها، در کنار موضوع اصلی، مخاطب را تا پایان داستان در تعلیق و هیجان نگه میدارد.
قسمتی از کتاب شرور:
ویکتور بیلها را روی شانهاش جابه جا کرد و با احتیاط بالای قبری قدیمی ایستاد که نیمی از آن در زمین فرو رفته بود. در حالی که از میان قبرستان مریت میگذشت و با خود زمزمه میکرد، بارانیاش به آرامی تاب میخورد و روی قبر کشیده میشد. صدایی مانند باد در میان تاریکی به گوش میرسید. این صدا لرزهای بر اندام سیدنی انداخت که با کتی بسیار بزرگ و شلوار تنگ رنگین کمانی و چکمههای زمستانی، پشت سر ویکتور به سختی قدم برمیداشت.
آن دو مانند ارواح در محوطهی قبرستان پرسه میزدند و به قدری بور و سفید بودند که میتوانستند خواهر و برادر یا پدر و دختر باشند. هیچ کدام از اینها نبودند ولی این شباهت برای آنها خیلی کارساز بود چون ویکتور نمیتوانست به مردم بگوید که آن دختر را چند روز پیش در کنار جادهای باران زده سوار کرده است. او تازه از زندان فرار کرده بود و دختر هم تازه تیر خورده بود. سرنوشتشان به هم برخورد کرده بود، یا دست کم این طور به نظر میرسید. در واقع سیدنی تنها دلیلی بود که باعث شده بود ویکتور به سرنوشت ایمان بیاورد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.