سرگشتگی نشانهها
درباره نویسنده رولان بارت:
رولان بارت نویسنده کتاب سرگشتگی نشانهها، نویسنده، فیلسوف، نظریهپرداز ادبی، منتقد فرهنگی، و نشانهشناس در ۱۲ نوامبر ۱۹۱۵ در شربورگ-اکتوویل در نرماندی فرانسه به دنیا آمد. از جمله مؤلفههای مهم آثار او ساختارگرایی و پساساختارگرایی و همچنین تحلیل نشانهشناسانهٔ متون ادبی و پدیدههای فرهنگیاند. رولان بارت بین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۰ استاد کرسی نشانهشناسی در کلژ دو فرانس بود.
درباره کتاب سرگشتگی نشانهها:
کتاب «سرگشتگی نشانهها؛ نمونههایی از نقد پسامدرن» مجموعه مقالاتی به قلم چند تن از متفکران پسامدرنیسم همچون بودریار، لیوتار، بارت، فوکو، دریدا و… است که توسط گروهی از مترجمان به فارسی برگردانده شده است. مانی حقیقی، نویسنده، مترجم و فیلمساز نیز وظیفهی گزینش و ویرایش این اثر را به عهده داشته است. کتاب حاضر، در پنج بخش تدوین شده است. عنوان این بخشها عبارتاند از: «پسامدرنیته یا مدرنیته خودآگاه»، «سنجش فلسفی: حقیقت و وانمودن»، «سنجش سیاسی: شکلهای نوین مبارزه»، «سنجش متن: سوژه، مولف، معنا» و «گفتوگوها». در بخش اول، مقالههای«مدرنیته» نوشتهی ژان بودریار؛ «پاسخ به پرسش: پسامدرنیسم چیست؟» نوشتهی ژان فرانسوا لیوتار و «پسامدرن: جامعه شفاف؟» نوشتهی جیانی واتیمو آمده است.
بخش دوم شامل دو مقاله با نامهای «افلاطون و وانموده» نوشتهی ژیل دلوز و «وانمودهها» نوشتهی ژان بودریار است. دو مقالهی «زمان زنان» نوشتهی ژولیا کریستوا و «تلخیص کتاب کار دیونوسوس» نوشتهی مایکل هارت و آنتونیو نگری در بخش سوم به چشم میخورد. بخش چهارم مفصلترین بخش کتاب با شش مقاله است. «غیاب کتاب» نوشتهی موریس بلانشو؛ «از کار به متن» نوشتهی رولان بارت؛ «مولف چیست؟» نوشتهی میشل فوکو؛ «ادبیات اقلیت چیست؟» نوشتهی ژیل دلوز و فلیکس گتاری؛«اندیشه ایلیاتی» نوشتهی ژیل دلوز؛ «ناهنگامی گزینگویه» نوشتهی ژاک دریدا نوشتارهای بخش چهارم کتاب است.
بخش پنجم کتاب نیز شامل ترجمه چهار گفتوگوی فلسفی به این شرح است: «نشانهشناسی و گراماتولوژی» گفتوگوی ژولیا کریستوا و ژاک دریدا؛ «روشنفکرها و قدرت» گفتوگوی میشل فوکو و ژیل دلوز؛ «حقیقت و قدرت» گفتوگوی الساندرو فونتانا و پاسکال پاسکینو با میشل فوکو و «دگرگون شدن، بخار شدن، محو شدن» گفتوگوی سیلور لوترانژه با ژان بودریار.
قسمتی از کتاب سرگشتگی نشانهها:
از آنجا که مدرنیته مفهومی تحلیلی نیست، قانونی نیز برای آن وجود ندارد. تنها میتوان خصلتهایی برای آن قائل شد. هیچ تئوری خاصی نیز برای آن داده نشده، تنها منطقی از مدرنیته متصور است و نیز ایدئولوژیای منسوب به آن. مدرنیته به عنوان اخلاق قانونمنلي دگرگونی به ضدیت با اخلاق قانونمند سنت برمیخیزد. با این همه خود به همان شدت در مورد دگرگونیهای ریشهای محتاط و نگران است. در واقع مدرنیته «سنت نو» است (به گفته ی هارولد رزنبرگ)، و اگرچه با بحرانی تاریخی و ساختاری پیوند دارد، در واقع تنها نشانه ای از آن بیماری است.
بحران را تحلیل نمی کند، آن را به شیوهای مبهم بیان میدارد: در گریزی مداوم از بحران. در واقع مدرنیته چون نیروئی آرمان پرور و ایدئولوژیای بنیادین، با اعتلای تضادهای تاریخ و تبدیل آنها به نمودهای تمدن عمل میکند، بحران را به ارزش بدل میکند، اخلاقی متناقض. بدین ترتیب مدرنیته، به عنوان انگارهای که کل یک تمدن خود را در آن باز میشناسد، عملکرد فرهنگی تنظیم کنندهای به عهده میگیرد و دزدانه دست به دست سنت میدهد.
صفت «مدرن» تاریخچهای طولانیتر از واژهی مدرنیته دارد. در هر زمینهی فرهنگی، «کهنه» و «مدرن» به تناوب به کار برده شدهاند و معنا یافتهاند. اما مدرنیتهای جهانشمول وجود ندارد، به عبارت دیگر ساختاری تاریخی و جدلی برای دگرگونی و بحران موجود نیست. چنین ساختاری را تنها در اروپای بعد از قرن شانزده میتوان یافت و برای آن تنها در قرن نوزده میتوان معنایی کامل قائل شد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.