روح ناآرام
درباره نویسنده آدام هاکس چایلد:
آدام هاکس چایلد نویسنده کتاب روح ناآرام است. آدام هاکس چایلد ( ۱۹۴۲ – امریکا)، این نویسنده و روزنامه نگار در سال ۱۹۶۳ در رشته تاریخ و ادبیات از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد. بیشتر مقالات او درباره مسائل حقوق بشر و عدالت اجتماعی است. هاکس چایلد در دانشکده خبرنگاری دانشگاه کالیفرنیا تدریس میکند. از دیگر آثار او: روح پادشاه لئوپولد (۱۹۹۸)، پایان دادن به همه جنگها: داستان وفاداری و طغیان، ۱۹۱۸ – ۱۹۱۴ (۲۰۱۱)، اسپانیا در قلب ما: امریکاییها در جنگ داخلی اسپانیا، ۱۹۳۹ – ۱۹۳۶ (۲۰۱۶)، آینهای در نیمه شب: سفر افریقای جنوبی (۱۹۹۰)، زنجیرها را فراموش کن (۲۰۰۵)
درباره کتاب روح ناآرام:
گزارشی خواندنی درباره روسیه استالینی. آدام هاکسچایلد در کتاب «روح ناآرام» با رجوع به حافظه تاریخی مردم روسیه در یکی از مخوفترین دورههای تاریخ قرن بیستم کند و کاو کرده است. کتاب ماحصل دیدارهای و گفتوگوهای هاکسچایلد با آدمهای مختلفی از اقشار گوناگون است که هر یک به نحوی، مستقیم یا غیرمستقیم، با وقایع هولناک دوران سلطه استالین بر روسیه مرتبط بودهاند. بازماندگان اردوگاههای کار اجباری، فرزندان مأمورانی که حکم مرگ امضا میکردهاند و دیگرانی که هرکدام به نحوی با پرسشهایِ اخلاقیِ خطیر، نظیر نجاتِ جان خود به قیمت فروختن دیگری یا فدا کردن جان خود به قیمت نجات دیگری، درگیر بودهاند ارکان گزارش تاریخی و تأملبرانگیز هاکسچایلد درباره روسیه استالینی میسازند.
هاکسچایلد مواد خام این کتاب را در دورانی فراهم کرده که حکومت شوروی تازه سقوط کرده بوده و امکان پرسش و مطالعه آزاد و انتقادی درباره گذشته روسیه و دوران سلطه کمونیسم بر این کشور فراهم بوده است. این کتاب ماحصل نگاه نقادانه به گذشته و تلاش برای شناخت آن بعد از برداشتهشدن پردهها و موانع و دیوارهایی است که بسیاری از واقعیتهای دوران کمونیسم را از دیدهها پنهان نگه میداشتند یا روایتهایی تحریفشده از آنها به دست میدادند.
کتاب شامل پیشگفتار، سالشماری از وقایع مهم تاریخ روسیه و شوروی در قرن بیستم، مقدمهای با عنوان «سکوت بزرگ» و بیست گزارش جُستارگونه است که در پنج بخش با عنوانهای «مسکو (1)»، «سیبری (1)»، «مسکو (2)»، «سیبری (2)» و «سویه تاریک ماه» تنظیم شدهاند.
قسمتی از کتاب روح ناآرام:
در زمستان تیره و گرفته مسکو روزی فقط شش ساعت آن هم در اواسط روز میتوانستیم آفتاب را ببینیم. طی یک هفته یا کمی بیشتر، دمای هوا تا صفر درجه در شب کاهش یافت. سرما همچون آب از میان ریزترین درزها به درون میخزید؛ همسرم، پسر نوجوانم و من تکههای روزنامه را لای ترکهای دور پنجرههای یخ بسته فرو میکردیم و رویشان نوار چسب میزدیم. روزی که برای مصاحبه با کسی، در اتاقی بدون سیستم گرمایشی مصاحبه میکردم، مرکب خودکارم منجمد شد. با این همه، هنوز هم میخواستم به کولیما بروم، اما رکورد دمای زمستان آنجا منهای ۳۶ درجه سانتیگراد است. تصمیم گرفتم برای آن سفر، منتظر هوای گرم تر بمانم.
در مجاورت ما، صفهای طولانی مردم نگران، پوشیده در کلاههای خز و پالتوهای سنگین جلوی فروشگاههای خواروبارفروشی منتظر بودند و نفسشان به شکل ابرهای کوچک در هوا در میآمد. داخل فروشگاهها، سبزیجات پلاسیده بودند؛ مقدار ناچیز گوشتی که برای فروش گذاشته بودند، فقط استخوان و غضروف بود. اقلامی که قفسهها را پر کرده بود، چیزهایی بود که خواهان نداشت، مثل ظروف بزرگ سرکه. سطح یخزده و پوشیده از برف رودخانه مسکو، از حضور افرادی که از چالههای یخ ماهی میگرفتند نقطه نقطه بود…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.