نظریههای توسعه (مناقشات، استدلالها و گزینههای بدیل)
درباره نویسنده کاترین اچ زاکرت:
کاترین اچ زاکرت (Catherine H. Zuckert) نویسنده کتاب نظریههای توسعه، استاد بازنشسته علوم سیاسی نانسی آر. دروکس در دانشگاه نوتردام است. او سردبیر نشریه بررسی سیاست از سال 2004 تا 2018 و استاد مدعو، دانشکده اندیشه و رهبری مدنی و اقتصادی ASU در سال 2019 بود.
درباره کتاب نظریههای توسعه:
عنوان کتاب حاضر، افلاطون»های پست مدرن خود به روشنی گویای طرح کلی کتاب و اندیشه کاترین زاکرت است. این کتاب علاوه بر آنکه بیشتر خصوصیات یک شرح مطلوب از فلاسفه بزرگ معاصر غربی را برآورده میکند دارای طرحی بنیادین و ریشهای برای وارد کردن مخاطب به فضای تفکر معاصر نیز هست. در بخشهای متعدد کتاب از پنج فیلسوف غربی معاصر نیچه هایدگر، گادامر اشتراوس و دریدا سخن به میان آمده است و مؤلف تمام سعی خود را کرده تا هسته اصلی تفکرات این اندیشمندان را ابتدا به خوبی ارزیابی کند و سپس آ ی آن هسته را با سپهرهای انضمامی تر تفکر از جمله سیاست مواجهه دهد از این جهت کتاب حاضر در هر بخش دو گام اساسی را برمی دارد.
(۱) ارزیابی اندیشه مرکزی متفکران مورد بحث؛ (۲) پیگیری نتایج عملی این اندیشۀ مرکزی در سپهرهای اخلاق و سیاست اما جدا از این لایه آشکار و ظاهری که مخاطب کتاب آن را بعد از بررسی اجمالی بخشهای متعدد در می یابد طرح کلی کتاب لایهای ژرف تر و اندیشمندانه تر را نیز در پیشگاه مخاطب نکته سنج قرار میدهد برای روشن شدن این لایه باید به دو جزء عنوان کتاب توجه کرد: (۱) افلاطون؛ (۲) پست مدرن زاکرت به اندیشمندانی در دوران معاصر لقب افلاطون های پست مدرن داده است.
بنابراین پرسش اساسی این است که از نظر او چه نسبتی میان این اندیشمندان و تفکر افلاطون برقرار است سخن زاکرت در جای جای کتاب حاضر این است که باید نسبتی وثیق میان سرآغاز تفکر غربی (افلاطون) و واپسین مرحلۀ این تفکر پست مدرن) وجود داشته باشد. در واقع از نظر مؤلف همۀ اندیشمندان معاصر غربی و در ابتدای این کتاب نیچه و هایدگر، کار سترگ فلسفی شان را با کاوش سر آغاز شروع کردند به طوری که این اندیشمندان در اثنای فعالیت فکری خود به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند میان کار فلسفی خود و کاوش سرآغاز فاصله و جدایی برقرار کنند از این رو زاکرت تعریفی عمیق و ایجابی از اندیشه پست مدرن را در بحث های متعدد کتاب میپروراند اینکه پست مدرن کاوش رادیکال سرآغاز تفکر غربی است.
قسمتی از کتاب نظریههای توسعه:
فلسفه را به طور سنتی جست و جوی حکمت دانسته اند. اما نیچه در همان نخستین کتاب خود زایش تراژدی ، مدعی شد این جست وجو با کانت به «معرفتی منجر ـ شد که نمی توانیم به آن دست یابیم. پس تکلیف ما با این تلاش ظاهراً بیهوده که غرب را غرب کرده چه میشود؟ نیچه در تکاپو برای پاسخ گفتن به این پرسش، خاستگاههای سنت فلسفی غرب را در آثار افلاطون و «قهرمان» منحصر به فرد این آثار سقراط نه یک بار بلکه بارها در بوته آزمایش و سنجش قرار داد.
نیچه در مسیر تأملات دوران زندگی اش به این گمان رسید که نظریههای افلاطون، نظیر ایده خيراً و روح جاودان آموزههای عامی را بنیاد نهادند که خود افلاطون به آنها معتقد نبود و این تعالیم به نحو قابل توجهی با فهم افلاطون از فعالیت و فلسفه اش به معنای واقعی کلمه فرق داشت. فیلسوفان بعدی تا آنجا که به آموزۀ افلاطونی ایدهها تکیه کردند به تزویر، «دروغ نجیبانه» یا اسطوره ای متکی شدند که افلاطون آگاهانه جعل کرده بود تا نه تنها فلسفه را از آزار و اذیت حفظ کند، بلکه به آن اثری سیاسی .بخشد .بنابراین اگر گمان نیچه درست باشد، فلسفه غرب از زمان افلاطون برپایۀ یک سوء فهم از خاستگاه و ماهیت اساسیاش پیش برده شده است و باید به نحوی بنیادین در پرتو خاستگاهها و اهداف سیاسیاش بازتفسیر شود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.