یکاترینا
درباره نویسنده ناتالیا کارنیوا:
ناتالیا کارنیوا (nataliia korneeva) نویسنده کتاب یکاترینا، نویسنده و پژوهشگر اهل روسیه است.
درباره کتاب یکاترینا:
اتحاد جماهیر شوروی، یکی از پیشروترین حکومتهای تاریخ از منظر حقوق زنان و جایگاه اجتماعی و سیاسی آنان در سلسلهمراتب قدرت است. فهم و علم به این نکته است که دریچهی تازهای رو به تحلیل و بررسی کشور شوروی و نوع مواجهه با آن و دستاوردهایش برای فرهنگ بشری میگشاید. اگر بخواهیم پا را از پاورقیهای یکسو نگر رایج دربارهی شوروی و ماجراهایش بیرون بگذاریم، رجوع به نوشتههای نویسندگان و مورخان درجه یکی که شوروی را با همهی وجوهش دیده و میبینند، بسیار راهگشاست. «یکاترینا فورتسوا» یکی از سکانداران شوروی به خاصه پس از جنگ جهانی دوم تا سالهای میانی دههی هفتاد بود و شهرتش چیزی از شهرت همنام مشهور قرن نوزدهمیاش، «کاترین کبیر» کم نداشت.
او که مسیر پیشرفت شغلی، سیاسی و اجتماعی را در شوروی بهخوبی یاد گرفته بود، از کارگری کارخانهی ریسندگی تورسوکوی شروع کرد و پلهپله از نردبان حزب کمونیست بالا آمد و درنهایت 14 سال تا زمان مرگش، وزیر فرهنگ شوروی بود. اگر بار نویسندهای بدون کتاب در شوروی، به سنگینی وجود نداشتن بود و بسیاری از نوابغ تاریخ ادبیات ازجمله سولژنستین، دولاتوف، برودسکی و … مجبور شدند به خاطر آن از کشورشان فرار کنند، و این، مسئلهایست که یکاترینا در آن نقش اساسی داشت و عظمت کار او در برکشیدن هنر شوروی با همهی نوابغی که کارشان را از دههی 1960 آغاز کرده و تاریخ هنر را دگرگون کردند نیز از خاطرهی تاریخ پاک نخواهد شد.
ازهمینرو، خواندن کتاب «یکاترینا» نوشتهی «ناتالیا کارنیوا» میتواند زوایای پیدا و پنهان بسیاری از این زن عجیب و قدرتمند را نشانمان داده و همزمان، روسیهای را تصویر کند که در حد فاصل جنگ جهانی اول تا میانهی دههی 1970، بر بخش بزرگی از جهان سیطره داشت. این کتاب با زیر نظر گرفتن زنی که زیر سایهی استالین، خروشچف و برژنف در بالاترین ردههای قدرت شوروی حضور داشت، طریقت بهقدرت رسیدن و در قدرت ماندن را در سیستمی تمامیتخواه تصویر میکند که حتی نوابغ هم نمیتوانند دیرزمانی در آن دوام بیاورند.
قسمتی از کتاب یکاترینا:
اوت ۱۹۱۴، آتش جنگ جهانی اول شعله ور شد. ماترینا در انتظار تولد فرزند دومش بود. مردان روستا برای اعزام به جبهه جنگ و دفاع از میهن بسیج شدند. همه کنار کلیسای ده جمع شده بودند و با صدای بلند ترانه های حماسی می خواندند. صدای آکاردئون با نوای ترانه ها هماهنگ شده بود. فضای مطبوعی را به وجود آورده بود. مردها برای آخرین بار تا جایی که می توانستند کنار هم نوشیده بودند. زنها نیز لباسهای زیبایی به تن کرده و همسران و پدران خود را بدرقه میکردند و به نظر می آمد که جشن گرفتهاند.
بچهها جست و خیزکنان گرگم به هوا بازی میکردند. همه شاد و خوشحال بودند، حس میهن پرستی در یکایک حاضرین می جوشید. همه به این خیال بودند که با شماره کار آلمانها را میسازند و جنگ تمام میشود. ماترینا هم مثل همه زنهای ده، شوهرش را برای رفتن به جبهه جنگ بدرقه میکرد. کاترینا که فقط چهار بهار را بود، محکم به دامن مامان چسبیده بود و یواشکی پشت سر گذاشته به بابا نگاه میکرد. حاضر نبود به آغوش بابا که با بی صبری او را به صدا میکرد برود. نمی فهمید که چرا مامان می گوید سمت خودش باید با بابا خداحافظی کند. چشمهای زیبایش را تنگ کرده و با لحنی عصبانی گفت: «واسم کلوچه میالی؟» الکسی دیگر طاقت…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.