یادداشتهایی از خانه مردگان
درباره نویسنده فئودور داستایفسکی:
فیودور میخایلاویچ دوستایِوسکی (Fyodor Dostoevsky) (زادهٔ ۱۱ نوامبر (مطابق تقویم سبک قدیم: ۳۰ اکتبر) ۱۸۲۱ – درگذشتهٔ ۹ فوریه (مطابق تقویم سبک قدیم: ۲۹ ژانویه) ۱۸۸۱) نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسنده روان شناختی جهان به حساب میآورند. رمان یادداشتهای زیرزمینی او اولین نوشته ادبی اگزیستانسیالیسم جهان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای دوستایِوسکی ارائه کردهاند.
او یکی از بهترین رماننویسان طول تاریخ محسوب میشود و شکلگیری ادبیات مدرن و اگزیستانسیال و بسیاری از مکاتب فلسفی انتقادی برگرفته از ایدههای او بوده است. کتابهای داستایفسکی اغلب دربردارنده نظرات مذهبی، روانشناختی و فلسفی او است و مسائلی مانند فقر، اخلاق و روحیات انسانی در آنها مطرحشدهاند.
اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمیست عصیان زده، بیمار و روانپریش. او ابتدا برای امرار معاش به کار ترجمه پرداخت و آثاری چون اورژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد.
درباره کتاب یادداشتهایی از خانه مردگان:
داستایفسکی یادداشتهای خانه مردگان را به دنبال تجربه تلخ اسارتش در زندان به دلیل حضورش در محافل یک گروه سوسیالیستی نوشته است: « زندان ما در یک ضلع از قلعهای نظامی و در کنار خاکریز قرار داشت. آیا هیچ شده از میان شکاف حصاری به جهان آزاد خداوند نگاه کنی به این امید که چیزی ببینی؟ … محوطهٔ بزرگی را تجسم کن بهدرازای حدود سیصد متر و پهنای دویستوبیست متر که از هرطرف با حصار بلندی بهشکلِ ششضلعی نامنظمی محصور است، یعنی، درواقع، با حصاری از تیرهای سربهفلککشیده که عمیقاً در زمین فرورفتهاند و بهوسیلهٔ الوارهایی، که بهطور متقاطع بههم بسته شدهاند و سرِ مخروطیشکل تیزی دارند، محکم درهم چفت شدهاند. این حصارِ بیرونیِ زندان محسوب میشد. در یک طرف از حصار، دروازهٔ بزرگی بود که همیشه قفل بود و دیدبانها در تمام شبانهروز از آن محافظت میکردند.
این دروازه فقط موقع رفتوآمد زندانیها به سرِ کار باز میشد. در پس این دروازه دنیای روشن و آزاد و زندگی عادی و چیزهایی از این دست جریان داشت، اما زندانیها، در اینسوی حصار، آن دنیا را بهگونهای در ذهن میپروراندند که گویی افسانه است. اینسوی حصار هم دنیای خاص خود را داشت، دنیایی که به هیچ دنیای دیگری شبیه نبود و قوانین مخصوص خود را داشت و پوشش و آداب و رسوم خاص خود را میطلبید: خانهٔ مردگانی زنده با زندگیای که شبیه به هیچ زندگی دیگری در هیچ کجا نبود و مردمی متفاوت داشت. این است آن گوشهٔ خاصی که من به توصیفش میپردازم»
قسمتی از کتاب یادداشتهایی از خانه مردگان:
در زندان همیشه تعداد زیادی آدم بیکار و بیعار هستند که پولشان را تا کوپک آخر به باد دادهاند؛ این جماعت بینوا و درهم شکستهاند، اما بدون شک مصمم و بیپروا هم هستند. تنها سرمایه باقی مانده آنها پشتشان است که ممکن است به درد بخورد؛ پس این جماعت از هستی ساقط شده تصمیم میگیرند آخرین سرمایهشان را هم خرج کنند. سراغ یک کارفرما میروند و از او میخواهند که به عنوان قاچاقچی مشروب برایش کار کنند. یک میخانهدار ثروتمند همیشه چند تایی از این قاچاقچیها دارد. در بین سربازها و کاسبها و حتی زنان خودفروش افرادی هستند که بخواهند، در ازای انعامی دندانگیر، با پول کارفرما از بار مشروب بخرند و آن را در نقطهای خلوت در محل کار زندانیها پنهان کنند.
فروشنده تقریبا همیشه اول کیفیت ودکا را امتحان میکند و پس از چشیدن مقداری از آن، بیرحمانه به جایش آب اضافه میکند. زندانی باید خواه ناخواه وسواس بیش از حد را کنار بگذارد؛ همین که همه پولش را از دست نداده و تازه ودکا هم گیرش آمده جای خوشحالی است: بالاخره هرچه باشد ودكاست دیگر. قاچاقچیها، که از قبل به واسطه میخانهدار به فروشنده معرفی شدهاند، با رودههای گاوی که به همراه دارند، سراغ فروشنده میروند. این رودهها را از قبل تمیز شسته و از آب پر کردهاند؛ به این ترتیب، رودهها رطوبت و کشسانی اولیه خود را حفظ میکنند تا برای حمل ودکا مناسب باشند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.