کمیته
درباره نویسنده صنعالله ابراهیم:
صنع الله ابراهیم (Sonallah Ibrahim) نویسنده کتاب کمیته، متولد 1937 یک رمان نویس و داستان نویس مصری و یکی از “نسل شصتیها” است که به دلیل دیدگاههای چپ و ناسیونالیستی خود شناخته میشود. رمانهای او، به ویژه کارهای آخرش، گزیدههای بسیاری از روزنامهها، مجلات و دیگر منابع سیاسی را به عنوان راهی برای روشنگری مردم در مورد یک مسئله سیاسی یا اجتماعی خاص درج میکند. به دلیل عقاید سیاسی وی در دهه 1960 زندانی شد. داستان زندانی شدن وی در کتاب اولش “آن بو” به چاپ رسیده است.
درباره کتاب کمیته:
بوکلیست: «شاید دیگر هرگز رمانی اینچنین کوبنده دربارهی مکانیزم سرکوب در حکومتهای خودکامه نخوانیم.»
دیلی نیوز مصری: «کافکا این بار از مصر برخاسته.»
کتاب «کمیته» ماجرای مردی است که میخواهد کاری انجام دهد اما در میان چرخدندههای یک نهاد مخوف و درعینحال مضحک، که تجسمی از گروتسک است، لِهولورده میشود. این نهاد، که «کمیته» نام دارد و دارای سازوکاری مبهم است و اعضای آن هم آدمهایی غریب هستند، تجسم قدرتی خودکامه است که بر همۀ رفتارهای ریز و درشت افراد تحت سلطهاش نظارت و کنترل دارد.
راوی کتاب «کمیته» مردی است که برای انجام آنچه در سر دارد باید ابتدا با کمیته دیدار کند. او یک سال خودش را برای این دیدار آماده کرده و سعی کرده است خود را به انواع معلوماتی مجهز کند که حدس میزند در دیدار با کمیته به آنها احتیاج پیدا خواهد کرد. البته هیچکس درست نمیداند که کمیته دقیقاً از کسانی که احضار میکند چه سؤالاتی میپرسد و از آنها چه انتظاری دارد و چگونه میتوان تأیید کمیته را به دست آورد. دو نفری هم که با کمیته دیدار داشتهاند و راوی آنها را میشناسد، دربرابر پرسوجوهای راوی جواب درستی به او ندادهاند. یکیشان خودش را زده به آن راه و چنین دیداری را از بیخ انکار کرده و دیگری هم پاسخهایی کلی و مبهم داده است.
راوی، دستپاچه و سردرگم، به دیدار کمیته میرود و به پرسشهای آنها جواب میدهد. کمیته هم به او میگوید برود و منتظر بماند تا به او خبر بدهند.
بعد از مدتی تلگرافی از کمیته به دست راوی میرسد. کمیته از راوی خواسته است که دربارۀ درخشانترین چهرۀ معاصر عرب تحقیق کند. راوی اما باید اول دربارۀ اینکه درخشانترین چهرۀ معاصر عرب کیست تصمیم بگیرد. او باید بفهمد چه کسی درخورِ داشتن چنین لقبی است. تحقیقات خود را در این باره آغاز میکند و سرانجام به این نتیجه میرسد که درخشانترین چهرۀ معاصر عرب مردی است که در رمان «دکتر» نامیده میشود. دکتر، شخصیتی است که در پشت پردۀ بسیاری از زدوبندهای سیاسی و اقتصادی حضور دارد؛ یک شخصیت مافیایی بانفوذ و قدرقدرت که نمود فساد مالی و سیاسی است. اما تحقیق دربارۀ دکتر و ارائۀ چنین تحقیقی به کمیته، سرآغاز افتادن راوی به مخمصهای تازه و هولناک است که راوی در ادامۀ داستان گرفتار آن میشود.
قسمتی از کتاب کمیته:
هشتونیم صبح بود که رسیدم دفتر کمیته. نیم ساعت زودتر از زمانی که تعیین کرده بودند. خیلی راحت اتاق ملاقات را پیدا کردم؛ توی یک راهروِ کناریِ کمنور و آرام بود. پیرمردی با کت زردِ تمیز ایستاده بود جلویش. توی صورتش آرامش آدمهایی را میدیدی که به ته خط رسیدهاند و بعد دستشان را به نشانهی تسلیم بردهاند بالا و از طراوت زندگی و دعوا بر سر مظاهر فانی آن کشیدهاند کنار.
نگهبان گفت که اعضای کمیته معمولاً زودتر از ساعت ده نمیآیند… طبیعی بود، اما راستش خوشم نیامد و پشیمان شدم که چرا سرِ موقع خودم را رساندهام و چرا بدون یک خواب درستوحسابی از تخت زدهام بیرون.
یک صندلی بیشتر نبود که روی آن هم نگهبان نشسته بود. ایستادم کنارش و کیف سامسونتم را گذاشتم زمین. بعد سیگاری به او تعارف کردم و یکی هم برای خودم آتش کردم. خیلی سعی میکردم به خودم مسلط باشم، اما قلبم تندتند میزد. هی به خودم نهیب میزدم که دلشوره فقط فرصت را از دستم خواهد گرفت، چون حواسم را پرت خواهد کرد و آنچه در این جلسه اهمیت دارد حواس جمع است.
یک کم که گذشت، از ایستادن کلافه شدم. کیفم را گرفتم دستم و از سر تا ته راهرو را گز کردم. همهاش چشمم به درِ اتاق ملاقات بود که مبادا اعضا رسیده باشند و خواسته باشندم. اما نگهبان همینطور سرِ جایش نشسته بود و خاکسارانه خیره شده بود به روبهرویش و دهان غیرآدمیزادیاش را تکان میداد، انگار دارد چیزی ناموجود را میجَود.
راهرو را گز میکردم و گهگاه نگاهی میانداختم به ساعتم. عقربهها نزدیک میشد به ده و نیم که دیدم نگهبان از جایش پرید، سیگارش را انداخت زیر صندلیاش روی زمین، دستگیرهی در را چرخاند و با احتیاط آن را باز کرد و پشت در غیبش زد.
فوری برگشتم سرِ جای خودم کنار صندلی نگهبان. قلبم تندتر از قبل میزد. فکر کردم وقتی بیاید بیرون میگوید که بروم داخل، اما نگفت؛ سیگارش را برداشت و نشست روی صندلیاش و آرام و بیخیال مشغول کشیدن شد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.