کلرامبو
درباره نویسنده رومن رولان:
رومن رولان (Romain Rolland) نویسنده کتاب کلرامبو، زاده ی ۲۶ ژانویه ۱۸۶۶، درگذشتهی ۳۰ دسامبر ۱۹۴۴، نویسندهی فرانسوی بود. او در سال ۱۸۶۶ در شهر کلامسی، در ایالت بورگونی، در خانواده ی بورژوآی مرفهی به دنیا آمد. در چهارده سالگی به همراه خانوادهاش برای تحصیل راهی پاریس شد. در نوجوانی با افکار باروخ اسپینوزا آشنا شد و لئو تولستوی را کشف کرد. در ۱۸۸۹ در رشتهی تاریخ ادامه تحصیل داد و در ۱۸۹۵ به رم رفت و در رشتهی هنر مدرک دکترا گرفت.
او دوبار ازدواج کرد. بار اول در ۱۸۹۲ با کلوتیلد برئال که نه سال بیشتر دوام نیاورد و بار دیگر پس از سی و سه سال تنهایی در ۱۹۳۴ با ماری کوادچف ازدواج کرد که این ازدواج تا پایان عمر رومن ادامه یافت. رومن رولان در سال ۱۹۱۰ مفتخر به دریافت نشان لژیون دونور (بالاترین مدال افتخار فرانسه) شد و در سال ۱۹۱۳ جایزه بزرگ آکادمی فرانسه را به دست آورد. در سال ۱۹۱۵ نیز جایزهی ادبی نوبل را به دست آورد.
درباره کتاب کلرامبو:
شخصیت اصلی رمان «کلرامبو» شاعری فرهیخته و روشنفکر و حامی صلح و عدالت و نیز سادهدل و خوشقلب و آسانگیر و احساساتی، به نام کلرامبو، است که وقوع جنگ یکباره او را دچار احساسات و افکاری ضدونقیض میکند. وقایع داستان در فرانسۀ دوران جنگ جهانی اول اتفاق میافتد. البته رومن رولان خود در مقدمهای که بر این رمان نوشته است تأکید میکند که قصد اصلی او از نوشتن رمان «کلرامبو» پرداختن به موضوع جنگ نبوده و موضوع این رمان «بلعیده شدن روحِ فردی در گردابۀ روح تودۀ مردم است».
رولان در این مقدمه از انواع ایدئولوژیهایی که تودهها را کورکورانه دنبال خود میکشانند، از میهنپرستی متعصبانه گرفته تا یکپارچهگرایی سوسیالیستی و …، با لحنی نقادانه یاد میکند و ضرورت حفظ و تقویت فردیت و آزادی فردی، دربرابر افکار عمومی، را یادآور میشود و این را که انسانِ راستین نباید از تنها ماندن بترسد و خود را، از وحشت تنها ماندن، همرنگ جماعت کند. رولان در مقدمۀ رمان «کلرامبو» میگوید که انسان باید یاد بگیرد که، در صورت نیاز، خلاف جریان شنا کند و خلاف باور و اندیشۀ جمعی فکر و عمل کند. او در رمان «کلرامبو» اینها همه را، از خلال داستانی دربارۀ موضع یک شاعر و روشنفکر بورژوای سادهنگر به جنگ و بهشیوهای رندانه و با طنزی پخته و نقادانه، بیان میکند.
در ابتدای رمانِ «کلرامبو» میبینیم که شخصیت اصلی رمان، آژِنور کلِرامبو، قصیدهای را که در ستایش صلح سروده است، برای خانوادهاش میخواند و این در حالی است که روزنامهها در همین روز خبر از آغاز جنگ دادهاند. کلرامبو البته ابتدا قضیه را جدی نمیگیرد اما دیری نمیگذرد که فرانسه نیز با جنگ همراه میشود و افکار عمومی بهسود جنگ و طرفداری از آن بسیج میشود. اینجاست که یکباره افکار صلحطلبانۀ کلرامبو رنگ میبازد و او نیز همرنگ جماعت و همسو با افکار عمومی از جنگ حمایت میکند.
البته در درونش حسی و اندیشهای سوسو میزند که او را، دربارۀ همسوییاش با افکار جنگطلبانۀ عمومی و فراگیر، مردد میکند اما کلرامبو دستبهدامان توجیه میشود و افکار منفی و تردیدبرانگیز دربارۀ جنگ را از خود میراند. او موضع جدید خود را اینطور توجیه میکند که این جنگ، برای صلح است و جنگیست علیه جنگ. کلرامبو با این توجیه میکوشد خود را تسلی دهد. او حالا همهچیز را در راستای تأیید طرفداریاش از جنگ تفسیر میکند و دنبال ادلهای میگردد که مؤید این طرفداری باشند.
قسمتی از کتاب کلرامبو:
آژنور کلرامبو در آلاچیق باغچه خانهاش، در کمون سنت پری، نشسته بود و برای همسر و فرزندانش قصیدهای را دکلمه میکرد که به تازگی برای صلح همه جانبه بشریت و موجودات دنیا سروده بود: آرا پاسیس او گوستا.
با این قصیده خیال داشت تجلی زودهنگام برادری جهانی را گرامی بدارد.
شامگاهی از ماه ژوئیه بود واپسین باریکه سرخ فام نور بر فراز درختان رخ مینمود از میان غباری نورانی که همچون چارقدی بر شیب تپهها و دشتهای خاکستری و چشم انداز شهر کشیده شده بود، پنجرههای مونمارتر با سوسویی زرین شعله میکشیدند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.