کاترین کبیر
درباره نویسنده جرج پی کوچ:
جورج پی بادی گوچ (21 اکتبر 1873 – 31 آگوست 1968) روزنامه نگار، مورخ و سیاستمدار حزب لیبرال انگلیسی بود. پیرو لرد اکتون که به طور مستقل ثروتمند بود، هرگز موقعیت علمی نداشت، اما کار مورخان قاره اروپا را می دانست. گوچ ، فرزند چارلز كوبیت گوچ، یك بانك بازرگان، و مری جین گوچ، خواهر بلیك، در كنسینگتون لندن به دنیا آمد. برادر بزرگ وی هنری كوبیت گوچ، یك نماینده آینده محافظه كار بود. او در کالج اتون، کالج کینگ لندن و کالج ترینیتی، کمبریج تحصیل کرد، جایی که برای اولین بار در تاریخ به دست آورد. او در سال 1897 برنده جایزه Thirlwall شد، اما علیرغم حمایت لرد اکتون موفق به کسب بورسیه در Trinity نشد.
درباره مترجم ذبیحالله منصوری:
ذبیحالله حکیمالهی دشتی، (زادهٔ ۱۲۷۸ در سنندج – درگذشته ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در تهران)، پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفتهٔ خودش قهرمان بوکس سبکوزن ایران بود. فرزند اسماعیل معروف به ذبیحالله منصوری و با نامهای مستعار پیشتاز و ناصر.
او در مدرسهٔ آلیانس سنندج که فرانسویها آن را اداره میکردند شروع به درس خواندن کرد؛ پس از چندی با مأموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را نزد پزشکی که این زبان را بهخوبی میدانست فراگرفت. او در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهدهدار مخارج خانواده شد و به ناچار از تحصیل دست کشید. در سال ۱۳۰۱ شمسی همزمان با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد.
در سال ۱۳۰۶ در حالی که در روزنامه کوشش کار میکرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدتها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه به صورت پاورقی به چاپ میرسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنیها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجلهٔ ترقی، مجلهٔ تهران مصور، مجلهٔ روشنفکر، مجلهٔ سپید و سیاه، مجلهٔ امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنیها همکاری داشت. او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانواده علماء و روحانیون شهر سنندج بود.
در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد میخواست در رشته دریانوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۲۰۰ عنوان داستان و مقاله و کتاب نوشتهاست.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد.
ذبیحالله منصوری در ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در بیمارستان شریعتی در ۸۷ سالگی درگذشت. منصوری بیشتر از ۶۰ سال نوشت و ترجمه کرد. محل دفن ذبیحالله منصوری در آرامگاه خانوادگی شماره ۵۹۶ بهشت زهرا است.
درباره کتاب کاترین کبیر:
کاترین دوم روسیه (۱۷۲۹ – ۱۷۹۶) امپراتریس روسیه بود که با عنوان کاترین کبیر شناخته میشود. او پس از پتر سوم روسیه و با یک کودتا بر علیه او، سلطنتش را آغاز کرد. در روز ۱۲ سپتامبر ۱۷۶۲ تاجگذاری کرد و تا ۱۷ نوامبر ۱۷۹۶ سلطنت کرد. در دورانی که کاترین کبیر سلطنت میکرد با چندین جنگ بزرگ و موفقیت آمیز و همچنین اصلاحات مدرنی که به سبک اروپایی انجام داد روسیه را به کشوری مقتدر تبدیل کرد اما در عین حال دوران سلطنتش یکی از دورانهای سیاه تاریخ روسیه است. او خزانه را به باد میداد تا خوشآمد معشوق جوانش را به دست بیاورد و هرگز از خوشگذرانی چشم پوشی نکرد.
قسمتی از کتاب کاترین کبیر:
آن زن که شاهزاده خانم «یوهان» نام داشت. از حیث نژاد و اصالت خانوادگی، برتر از شوهر بود. و نمیگذاشت که شوهرش این موضوع را فراموش کند. و در هر فرصت به او میگفت: شاهزادهای که زنی چون من دارد، لایق پادشاهی است. ولی شوهر نمیتوانست بر آرزوی زن جامه عمل بپوشاند. ورود یک پیک سوار در شبی چون آن شب که برف میبارید و در کاخی مثل دربار شاهزاده زربست، آن هم در نیمهشب واقعهای کوچک نیست.
لذا شاهزاده امر کرد که پیک را وارد تالار کنند. و بعد از ورود او، چون تازه به سلطنت رسیده بود. و تصور میکرد که عظمت در این است که انسان خشن باشد. با لحنی حاکی از نخوت و خودخواهی گفت: برای چه آمدهای و چه کار داری؟ پیک سر فرود آورد و گفت: والاحضرتا، من آمدهام تا نامهای به شاهزاده خانم یوهان تقدیم کنم. شهریار تنومند ولی کوچک وقتی متوجه شد که قاصد با دیگری کار دارد. با بیاعتنایی گفت: شخصی که تو میخواهی، آنجا گوشه میز نشسته است.
در آن تاریخ شاهزاده خانم یوهان زنی بود سیودوساله و قدری تیرهرنگ و در موقع ایستادن و نشستن طوری راست میایستاد و مینشست که گویی اندام او را با چوب ساختهاند. شاهزاده خانم یوهان در سن هفدهسالگی به برادر شاهزاده زربست شوهر کرد و اگر در دوره دوشیزگی دارای فضایلی بود، بعد از ازدواج بر اثر حسد و جاهطلبی از بین رفت.
یوهان وقتی شنید که پیک با او کار دارد و آمده تا نامهای به او بدهد. از مسرت سرخ شد. زیرا چون پول و مقام نداشت. کسی به وی مراجعه نمیکرد. و برایش نامه نمینوشت. و در زندگی کسانی که مراجعات ندارند. وصول یک نامه یا حاکی از رسیدن یک خبر بد و هبوط بدبختی است. یا از یک خبر خوش حکایت میکند. ولی پیکی که برای شاهزاده خانم یوهان نامه آورد، لباس رسمی بر تن داشت. و روی کلاه او علامت عقاب دوسر امپراتوری روسیه دیده میشد. و ظواهر نشان میداد که حامل یک خبر بد که تولید بدبختی میکند، وضعی دیگر دارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.