ژرمینال
درباره نویسنده امیل زولا:
امیل ادوار شارل آنتوان زولا (زاده ۲ آوریل ۱۸۴۰ – درگذشته ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۲) رماننویس، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار فرانسوی، مهمترین نمایندهٔ مکتب ادبی ناتورالیسم و عامل مهم در گسترش تئاتر ناتورالیستی بود. او یکی از معروفترین نویسندگان فرانسوی است که کتابهایش در سطح وسیع در جهان ترجمه و چاپ شده و مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفته است. از کتابهای او در سینما و تلویزیون فراوان اقتباس شده است.
زندگی و آثار زولا موضوع پژوهشهای تاریخی بسیار بوده است. در زمینهی ادبیات او را عمدتاً با مجموعهی بیستجلدی روگن ماکار میشناسند که جامعهی فرانسه را در دوران امپراتوری دوم فرانسه به تصویر میکشد. این مجموعه دربارهی سرگذشت خانوادهی روگن ماکار طی نسلهای مختلف است و شخصیتهای هر دوره و نسل خاص موضوع هر رمان هستند.
سالهای آخر زندگی زولا بابت انتشار مقالهاش با عنوان من متهم میکنم در روزنامهی سپیدهدم که پایش را به ماجرای دریفوس باز کرد شاخص است. این مقاله موجب محکومیت او و تبعید یکسالهاش به لندن شد. زولا که از چهرههای برجسته در آزادی سیاسی فرانسه بود در تبرئهٔ آلفرد دریفوس، افسر ارتش فرانسه، از اتهام خیانت نقش اساسی داشت. زولا برای اولین و دومین جایزه نوبل ادبیات به سال ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ نامزد شد اما این جایزه به او تعلق نگرفت.
درباره کتاب ژرمینال:
ژرمینال سیزدهمین کتاب از مجموعهٔ خانوادهٔ روگن ماکار است که در سال ۱۸۸۵ منتشر شد. این کتاب از مشهورترین آثار امیل زولا است. موضوع کلی کتاب اعتصاب کارگران است: «قیام حقوق بگیران و فشار جامعهای که در لحظهای از هم میپاشد، مبارزهٔ سرمایه و کار. اهمیت ژرمینال در این است که مهمترین مسئله قرن بیستم را به میان میکشد».
رمان ژرمينال اثر زولا در سبک ناتورالیسم نوشته شده است. ناتورالیسم گونهای ادبی است که توصیف واقعیت، از ویژگیهای اصلی آن محسوب میشود. تاکید به شرح واقعی ماجراها به مثابهی دادههایی شفاف است که از آغاز رمان ژرمینال و از جملات ابتدایی آن خودش را نشان میدهد. زولا در نگارش این کتاب مدتی را در معدن زغالسنگ زندگی کرد تا از نزدیک مدارک و اطلاعاتی در رابطه با کار در معدن و نحوهی زندگی کارگران به دست آورد. او در کتابش، گزارشی بدون جانبداری از گروه یا شخصیتی ارائه میدهد.
با این حال ناتورالیسم زولا کمی متفاوتتر از سایر آثار این سبک است. زولا در روایت خود از طبقهی متوسط و پایین جامعه، تاکید بر به تصویر کشیدن تباهی و سیاهی آن دارد. زولا زندگی انسانهایی را به تصویر میکشد که مثل حیوانات در محلههایی محقرانه در خانههایی تنگ و تاریک زندگی میکنند، بچهدار میشوند و وقتی در اثر سانحهای در معدن مجروح و معلول شدند، در این خانهها زمینگیر میشوند تا مرگشان فرا رسد. او در نگارش رمان همچون مباحث علمی به مشاهده و تجربه باور داشت. زولا معتقد بود علت رفتار شخصیتها باید توجیه علمی داشته باشد.
زولا نظریهی جبرگرایی را در رمانش بررسی میکند. طبقهی اجتماعی کارگران از نظر زولا جوی یکنواخت دارد. شخصیتهایی که او در کتابش معرفی کرده، خاکستری هستند. او در کنار توصیف اندیشههای محدود کارگران که به وضعیت اسفبار خود راضیاند و با نوعی انفعال، در بیخبری و ناآگاهی روز و شب را سپری میکنند و درد گرسنگی میکشند، به سراغ مدیران متمول هم میرود. زندگی اشرافی آنها مملو از مشکلاتی چون خیانت همسران، فساد اخلاقی و چاپلوسی بالاسریهاست.
از دید زولا جامعهی غربی از مرحلهی فئودالی با زورگویی اربابان بر رعیتهایشان گذشته اما دچار بورژوازی شده است که هیچ فرقی با گذشته ندارد و کارفرمایان همان نقش اربابان را ایفا میکنند. زولا با ژرمینال، همهی زرق و برق جریانهای فکری با شعارهای پوچشان را زیر سوال میبرد.
ژرمينال اميل زولا هر دو طبقه را شرح میدهد و با هم مقایسه میکند. تضادهایی که این دو طبقه با هم دارند، به تنش و آشوب منجر میشود. کارگران از کارفرمایان خود ناراضیاند چون آنها هستند که در معدن جان میکنند و با مرگ دست و پنجه میاندازند ولی کارفرما از ماحصل کار سود میبرد. مدیران هم از انتظارات کارگران عاصی شدهاند که قدر مزایایی مثل خانههای شرکتی را نمیدانند. این تضادها باعث اعتصاب کارگران میشود. زولا دیدگاه انتقادی خود را دربارهی چگونگی شکلگیری این شورشها و واکنش مدیران به آن و بازتاب ماجرا در مطبوعات را در کتاب شرح داده است که علاوه بر نقدی بر ماهیت اندیشههایی چون مارکسیسم، سوسیالیسم و کاپیتالیسم، از اوضاع زندگی و وضعیت اجتماعی قرن نوزدهم فرانسه نیز تصویری به خواننده میدهد.
قسمتی از کتاب ژرمینال:
با صراحت بسیار به بحث روی مسائل پیچیده حقوقی پرداخت و قوانین ویژه معادن را، که خود در آنها سردرگم میماند برشمرد. میگفت که منابع زیرزمینی مثل دیگر منابع زمین از آن ملت است فقط یک امتیاز منفور حق بهرهبرداری از آنها را به شرکتها منحصر کرده است خاصه در مورد مونسو این به اصطلاح حقانیت امتیازها با قردادهایی که در گذشته طبق رسم کهنه با صاحبان تیول قدیمی منعقد میشده است بسیار پیچیده و مشکوک است. بنابراین کارگران مونسو چارهای جز تصاحب دوباره اموال خود ندارند. و دستها را گشود و سراسر اراضی ورای جنگل را نشان داد. در این هنگام ماه که بالا آمده بود از لای شاخههای بلند درختان بر او نور پاشید. وقتی جمعیت، که هنوز در تاریکی بود او را به این شکل از نور ماه سفید در نظر آورد که با دستهایی گشوده معدن را با گشاده دستی معدن را میان آنها تقسیم میکرد شروع به کف زدن کردند، کف زدن طولانی!
اتین که زمینه را مهیا یافت به موضوع مورد علاقه خود پرداخت و آن واگذاری ابزار کار به جامعه بود. او این موضوع را با جملهای تکرار میکرد که خارش خشونت آن خوشایندش بود. به نظر او تحول اندیشه کامل شده بود. کار، که از برادری نرم کودکان نو ایمان، از احتیاج به اصلاح نظام دستمزد شروع شده بود اکنون به فکر سیاسی برانداختن آن میرسید. با آخرین شرار صدایش فریاد زد: نوبت ما رسیده! حالا ماییم که باید صاحب قدرت و ثروت باشیم!
گستره خروشان سرها را تا دوردست ناپیدا میان تنههای خاکستری رنگ درختان همچون جوشان امواج مشخص مینمود و در آن هوای یخزده خشم در چهرهها و برق در چشمها میدرخشید و دهنها دریده بود و ناله خواهندگی پرالتهاب انسانهایی گرسنه فضا را پر کرده بود که مرد و زن و کودک به غارت حقانی اموالی رها شده بودند که از قدیم دستشان از آن کوتاه شده بود. دیگر سرما را حس نمیکردند. آتش امید سخنان اتیین اندرونشان را گرم کرده بود. شوری مذهبی آنها را از زمین بلند میکرد، مثل تب امید مسیحیان نخستین که در انتظار فرارسیدن سلطنت عدالت بودند. چه بسیار جملات مبهم که از دل آنها بیرون دمیده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.