ژاندارک
درباره نویسنده جورج برنارد شاو:
جورج برنارد شاو (George Bernard Shaw) نویسنده کتاب ژاندارک، زادهی 26 جولای 1856 و درگذشتهی 2 نوامبر 1950، نمایشنامه نویس، منتقد و فعال سیاسی ایرلندی بود که در سال 1925، موفق به کسب جایزهی نوبل ادبیات شد. شاو در دوبلین به دنیا آمد و در سال 1876 به لندن مهاجرت کرد. او در این شهر برای تبدیل شدن به نویسندهای شناخته شده با مشکلات زیادی رو به رو بود و به شکل خودآموز به تحصیل علم میپرداخت.
شاو در اواسط دههی 1880 میلادی به منتقدی صاحب نظر در حوزه ی تئاتر و موسیقی تبدیل شد. او تحت تأثیر هنریک ایبسن، تلاش می کرد تا رئالیسم جدیدی را وارد نمایشنامه های انگلیسی زبان کند و از آثارش به عنوان ابزاری برای بیان تفکرات سیاسی، اجتماعی و دینی خود استفاده می کرد.جورج برنارد شاو، یکی از تأثیرگذارترین و برترین نویسندگان و متفکرین دنیای غرب، سرانجام در سن 94 سالگی بر اثر نارسایی کلیه چشم از جهان فرو بست. جسد او در روز 6 نوامبر 1950 سوزانده شد.
درباره کتاب ژاندارک:
ارزش آثار برنارد شاو از هنگامی شروع میشود که او به نوشتن نمایشنامههای بیمانند خود میپردازد؛ نمایشنامههایی که تا آن زمان در ادبیات انگلیسی نشان و اثری از خود نداشتند. شاو بیآنکه هراسی به دل راه دهد این نوع کار ادبی را میپسندد و راه پرارج خود را برمیگزیند و یکتنه به مبارزهی مردم متعصب و خودخواه زمان خود -که تمام ایدهآلهای بشری را در دایره منافع خصوصی خود جستوجو میکنند- میرود و با پلیدیها و دوروییها سخت از در ستیز درمیآید و بدین پیکار تا مادامیکه زنده بود جوانمردانه ادامه داد.
شاو قبل از آنکه یک انگلیسی باشد، ایرلندی است و از این رو است که به یکباره در اغلب آثارش آداب و رسوم خشک مردم انگلیس را سخت به مسخره و انتقاد میگیرد و بیش از همه، به این مردم مغرور و خودخواه که ارزش و تمایز برتریجویانه بیمانندی برای خود قائلاند نیش و کنایه میزند و نشان میدهد که در زیر این نقابهای بهظاهر نجیب و مهربان چه افکار وحشتانگیزی نهفته است.
شاو بیآنکه مؤعظه کند و پند دهد در تمامی آثار خود حقایق سرسخت و انکارناپذیر جامعهی بشری را آنچنان که هست در برابر دید همگان قرار میدهد و به عاقبت کار خود نیز نمیاندیشد و به قضاوت مردم نیز کاری ندارد؛ زیرا او خود را برتر از قضاوتهایی که ناشی از خودبینی و تعلقات مذهبی و نژادی و طبقاتی است میداند. اگر او رغبت و تمایل بیشتری به نمایشنامهنویسی از خود نشان میدهد، به خاطر آن است که در روی صحنه تئاتر بهتر میتوان کجسلیقگی و بیهودگی کار مردم را نشانشان داد و به اصطلاح به رخشان کشید.
او شخصیتهایی را که در پناه القاب و عناوین خود به صورت بت صاحبقدرتی درآمدهاند بدون واهمه به صحنه تئاتر میکشد و آنها را آنچنان که هستند نه آنچنان که مینمایند با تمام دورنگیها و زبونیهایی که وجودشان سرشار از آن صفات است نشان میدهد و آشکار میسازد که تا چه پایه این کسانی که سرنوشت انسانهای بیشماری به دست آنها سپرده شده پایبند و اسیر تمایلات خویشتناند و نشانی از فداکاری و ازخودگذشتگی نمیتوان در اعمال آنها سراغ نمود. این فکر را بیش از همه میتوانید در نمایشنامهی ژاندارک جستوجو کنید و شاو در قالب کلمات حیرتانگیز خود اینچنین مردم کوتهنظر را به بازی میگیرد و آنها را محکوم مینماید.
شاو یک بتشکن واقعی است و تمامی اعمالی را که به ساختن بتهای بزرگ اجتماعی منجر میشوند تخطئه مینماید و آنها را شدیداً نفی میکند. اگر ما هنوز با آثار و افکار این نویسندهی نامدار و شوخطبع ایرلندی آشنایی نداریم به خاطر آن است که مردم ما متأسفانه پی به ارزش واقعی هنر تئاتر که امروز در جهان مترقی نقش مؤثری را در تنویر و بیداری افکار عمومی ایفا میکند نبردهاند.
نمایشنامهی ژاندارک یا ژان مقدس که به عقیدهی اغلب منتقدان ادبی و کسانی که با آثار این نویسنده بزرگ ایرلندی آشنایی کامل دارند در زمرهی عالیترین آثار او به شمار میآید و میتوان نبوغ فکری و ارزش هنری آثار این نویسنده عالیقدر و بذلهگو را جستوجو کرد. شخصیت تاریخی ژاندارک و حوادثی که او در برانگیختن آنها نقش مؤثری بر عهده داشته و سرنوشت جانسوز و شومی که او بدان مواجه گشته است چیزی نیست که بتوان آن را به فراموشی سپرد، بلکه مادامیکه بشریت با رنج و ناکامی و شقاوت و بیرحمی روبهروست از یادآوری چنین واقعهی تاریخی بر خود میلرزد و هنوز که هنوز است نمیتواند خود را از تکرار چنین حوادث دهشتناکی برحذر دارد.
اگر شاو چنین شخصیت مذهبی و تاریخی را برمیگزیند نه از آن نظر است که قدرت مافوق بشری به او بخشد و بت بزرگی از وی بسازد تا در پای او سینه بزند و اشک بریزد، بلکه شاو با واقعبینی خاصی که دارد، درحالیکه ارزشی برای چنین شخصیتی قائل است نمیتواند او را برحذر از هرگونه خطا و اشتباهی بداند و همانگونه که امروز مردم عادی میپندارند او را مجسم سازد.
قسمتی از کتاب ژاندارک:
روبرت: من به شما نگفتم که از او خواهش کنید که برود، من به شما گفتم که از اینجا بیرونش کنید. شما پنجاه نفر نظامی و یک دوجین آدم گردنکلفت تنهلش در اختیارتان هستند که فرمانهای مرا اجرا کنند. مگر آنها از او میترسند؟
مباشر: آخر او آدم سرسختی است ارباب.
روبرت: (درحالیکه محکم گردن او را گرفته است) آدم سرسخت؛ الان آدم سرسخت را نشانتان میدهم. من الساعه شما را از اینجا پایین میاندازم.
مباشر: نه ارباب. خواهش میکنم.
روبرت: خُب، سرسختی او را به رخم میکشید. این کارها از دست هر زن کثیفی برمیآید.
مباشر (درحالیکه آویزان شده) ارباب، ارباب شما نمیتوانید با پایین انداختن من از دست او آسوده شوید. (روبرت او را رها میکند. او در کف اتاق روی زانوهایش چمباته میزند و منتظر اقدام اربابش میباشد) شما میبینید ارباب که تا چه اندازه قویتر از من هستید، ولی باور بفرمایید که او هم همینطور است.
روبرت: من قویتر از تو هستم، قویتر از توی احمق.
مباشر: مقصودم این نیست ارباب، نظرم شخصیت قوی و عالی شماست. او ضعیفتر از ماست و نمیتواند از اشتباهات ایام جوانی مبرا باشد، ولی ما نمیتوانیم او را از اینجا بیرون کنیم.
روبرت: شما نمک به حرامها از او میترسید.
مباشر: (با احتیاط بلند میشود) نه ارباب ما بیش از همه از شما میترسیم، ولی او دلیری خاصی به ما میبخشد. واقعاً به نظر نمیرسید که او از چیزی مضطرب و ترسیده شود. شاید شما بتوانید او را شکست بدهید ارباب.
روبرت (با قیافه عبوس): شاید! حالا او کجاست؟
مباشر: در حیاط است ارباب، او معمولاً با سربازها گفتوگو میکند و جز اوقاتی که به عبادت میپردازد با آنها در صحبت است.
روبرت: عبادت! ها! شما عقیده دارید که او عبادت میکند؟ آخر چقدر احمقید. من خوب این نوع دخترانی را که پیوسته با سربازها مشغول گفتوگو هستند میشناسم. او میخواهد کمی با من صحبت بکند. (به طرف پنجره میرود و از آنجا با صدای بلندی فریاد میکشد) آهای شما اینجایید؟
صدای دختر (واضح، قوی و خشن): با من هستید آقا؟
روبرت: بله با شما هستم.
صدای دختر: شما کاپیتان میباشید؟
روبرت: بله، تف به رویتان بیاید. به من میگویید کاپیتان. بیایید اینجا. (به سربازانی که در حیاط هستند) راه را نشانش بدهید. و زود به جلو برانیدش. (پنجره را ترک میگوید و به جایگاهش در پشت میز برمیگردد و آنجا مقتدرانه مینشیند.)
مباشر: (آرزومندانه) او میخواهد سرباز بشود. وی از شما درخواست میکند که لباس سربازی با زره و شمشیر به او بدهید. (او در پشت روبرت مخفی میشود.)
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.