چگونه راه بر سوسیال دموکراسی ایرانی مسدود شد
درباره نویسنده ناصر عظیمی:
ناصر عظیمی نویسنده کتاب چگونه راه بر سوسیال دموکراسی ایرانی مسدود شد، (زاده ۱۱ فروردین ۱۲۷۶ در کربلا – درگذشته ۲۵ دی ۱۳۶۰ خورشیدی در تهران) پژوهشگر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامهنگار، دیپلمات ایرانی و از اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنای ایران در دورهای از دودمان پهلوی بود. وی همچنین در دورهای سفیر دولت شاهنشاهی ایران در مصر شد. علی دشتی پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، در حالی که که در میانهٔ دههٔ هشتاد زندگیاش بود، دستگیر، زندانی، شکنجه و در دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام نوشتن کتاب بیست و سه سال و نقد اسلام، به اعدام محکوم شد.
درباره کتاب چگونه راه بر سوسیال دموکراسی ایرانی مسدود شد:
دو هدف این نوشته در هشت فصل از کتاب به زندگی و فعالیت سیاسی حیدرخان در ایران، اروپا، روسیه انقلابی و سرانجام در بازگشتی تراژیک به گیلان پرداخته و در این چهار جغرافیا در چارچوب اهداف پیش گفته کتاب، روایت شده است. روایتی که به باور ما «روایتی» است نو. بر پایه اسنادی که در دست نویسنده بوده، تلاش شده تا وجود گوناگون فعالیت سیاسی حیدرخان بدون گزینشهای هدفمند و غیرعلمی، روایتی حتی المقدور به دور از سوگیری مشخص به دست داده شود. از این رو خواننده در این کتاب با چهرهای جدید از حیدرخان رو به رو خواهد شد که تا کنون کمتر از او روایت شده است.
در فصل نخست کتاب، به طرح مساله و پرسشهای اساسی این پژوهش پرداخته شده است. خواننده در این فصل کوتاه با هدفهای اصلی و پرسشهای اساسی پژوهشهای اساسی پژوهش آشنا میشود.
در فصل دوم، به زندگی و فعالیت حیدرخان در ایران پرداخته میشود که نزدیک به ده سال طول کشیده است، ده سالی که اندکی قبل از مشروطه آغاز و تا پایان دورانی که دوران مشروطه در ایران نامیده شده، ادامه مییابد. در این فصل به ویژه نگاهی متفاوت بر محتوای فعالیت سیاسی حیدرخان در مشروطه و عقاید سیاسی او و نقشی که در این تحولات داشته سخن گفته شده است.
در فصل سوم، زندگی و فعالیت سیاسی حیدرخان در اروپا، همراه با یاران دیرینش در اجتماعیون عامیون و حزب دموکرات ایران و همکاری با «کمیته ملیون برلن» و ماموریتی که به او در جنگ جهانی اول در بغداد و موصل محول شده بود، پرداخته میشود که در بررسیهای تاریخ معاصر ایران هرگز به دلایلی که میدانیم روی آن مکث لازم نشده است. چرا که به باور ما مکث روی این بخش از شخصیت او میتوانست برای مخاطبان، تامل و پرسشبرانگیز باشد!
در فصل چهارم، به حضور حیدرخان در روسیه پس از وقوع انقلاب فوریه 1917 (اسفند 1295) و در آستانه انقلاب اکتبر پرداخته شده است که دو کاراکتر متفاوت از او به دست میدهد و باز هم در تاریخنویسی تبلیغی و تهییجی ایرانی، کمتر به جزئیات و تفاوت اندیشه و عمل او در این دوره توجه شده است. در این دوره نزدیک به چهار سال، حیدرخان تا آمدن دوباره به ایران(گیلان) و در ارتباط با انقلاب ایران، نخست در حاشیه است، اما به همت و جنم و کاراکتری که از او سراغ داریم در فرصتی که پدید میآید، خود را با وجود موانع و دشواریها از حاشیه به متن نقشآفرینی تاریخی بالا میکشد و از همین رو جدا از سیاستهای رسمی دولت شوروی که در چارچوب منافع ملی آن کشور در پیش گرفته شده بود، به انقلاب جنگل در گیلان پا میگذارد.
در فصل پنجم، با ورود او به گیلان و همکاری با کوچکخان آشنا میشویم که بعد از اتخاذ سیاستهای جدید دولت شوروی در روابط خارجی و داخلی صورت میگیرد. این بخش از فعالیت سیاسی او تا سالهای اخیر در ابهام کامل قرار داشت، اما با انتشار برخی اسناد و خاطرات، اکنون به اندازهای که تصویری دقیق تر از آن به دست دهیم، به وجود آمده است.
فصل ششم و هفتم، به فرایندی در شرایط داخلی و خارجی اشاره دارد که همه دست به دست همه میدهند تا حضور او در انقلاب جنگل با ناکامی روبهرو شده و زمینه تراژدی قتل او فراهم شود.
در فصل هشتم، با مروری بر فعالیت حیدرخان و نقش او بنیانگذاری اجتماعیون عامیون و جریانهای سوسیال دموکراسی ایرانی، به تلاش کمینترن در مسدود کردن راه رشد درونزا، طبیعی و مستقل سوسیال دموکراسی ایرانی به عنوان یک جریان دگراندیش چپ پس از ورود بلشویکها از دروازه انقلاب جنگل به ایران پرداخته شده است.
قسمتی از کتاب چگونه راه بر سوسیال دموکراسی ایرانی مسدود شد:
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.