پیشرفت علم و مسائل آن
درباره نویسنده لری لاودن:
لری لاودن (Larry Laudan) نویسنده کتاب پیشرفت علم و مسائل آن، فیلسوف علم و معرفت شناس معاصر است. او سنتهای پوزیتیویسم، واقع گرایی و نسبی گرایی را به شدت مورد انتقاد قرار داده و از دیدگاه علم به عنوان نهادی ممتاز و مترقی در برابر چالشهای مردمی دفاع کرده است.
درباره کتاب پیشرفت علم و مسائل آن:
بسیار گفتهاند که دانستن مقداری فلسفه برای مورخ ضروری است یا دستکم دانستن فلسفهی علم برای مورخ علم. با این نیت که مورخ به ظرایف روش تاریخنگاری واقف شود یا دستکم در مواضع تاریخنگارانهاش به خودآگاهی برسد. چنین دانشی قاعدتاً بیفایده نخواهد بود.
بخش درخورتوجهی از متون فلسفهی علم، علاقهای در مورخ برنمیانگیزد. بعضاً به این دلیل که نظریهی علمِ مندرج در آنها حساسیت چندانی نسبت به تاریخ واقعی علم ندارد. به زبان لاکاتوش، اگر بگوییم تاریخ علم بازسازیشده بر پایهی نظریهی علم آنها (بازسازی عقلانی) انطباق چندانی با تاریخ واقعی علم ندارد. اینکه یک متن فلسفی مورد علاقهی مورخ نباشد البته از ارزشهای آن نمیکاهد؛ اما برانگیختن علاقه در مورخ شاید امتیازی برای آن به حساب آید، همچنانکه برانگیختن علاقه در دانشمند امتیاز به حساب میآید و کتاب حاضر از چنین بختی برخوردار است. با قضاوتهای تاریخی لاودن موافق باشیم یا نه، اینقدر هست که کمتر ادعایی در این اثر بدون اقامهی شاهدمثالی از تاریخ علم عرضه شده و کمتر نقدی به نظریههای رقیب بدون پشتوانهی تاریخی وارد شده است.
نظریهی ارائهشده در این کتاب را باید در ادامهی نظریههای بزرگ دربارهی چیستی علم فهمید؛ نظریههایی که مترصد تصحیح تصویر موجود از روش علم، مسائل علم و استدلالهای علمی و نیز موضوعات انتزاعیتری همچون عقلانیت، پیشرفت و اهداف علم بودهاند. از میان این مقولات، همانطور که از عنوان کتاب برمیآید، تمرکز لاودن بیشتر بر مسئله پیشرفت است و از عمده ابتکارات او این است که میکوشد مسئلهی مهم دیگر، یعنی عقلانیت، را هم از خلال مسئلهی پیشرفت حل کند.
فیلسوفان قبلی عمدتاً کار را با ارائهی نظریهای دربارهی عقلانیت آغاز میکردند، به این ترتیب که با ارائهی ملاکی امکان تشخیص گامهای عقلانی را در تاریخ علم فراهم میساختند و سپس پیشرفت را به توالیِ همین گامهای عقلانی تعریف میکردند؛ اما لاودن مسیر عکس را میرود؛ کار را با صورتبندی پیشرفت، یعنی مسئلهی به گمان او روشنتر، آغاز میکند و پس از به دست دادن ملاکی برای تشخیص گامهای پیشرونده در تاریخ، راه را برای تشخیص عقلانیت هموار میسازد.
موضع او اما هم در قبال عقلانیت و هم در قبال پیشرفت علم روشن است و از هر دو صریحاًدفاع میکند. طرفه اینکه پیشرفت مورد دفاع او فراتر از پیشرفت پراگماتیک، یا پیشرفت رویهمرفتهی علم در بازههای بزرگ زمانی است. او مدعی امکان تشخیص پیشرفت شناختی در تکگامهای علمی است، آن هم به پشتوانهی کاوش بیسابقهای که در مفهوم ظاهراً بدیهیِ مسئله صورت میدهد. با مقادیری سادهسازی میتوان گفت که حکم نهایی لاودن درخصوص پیشرفت از این قرار است: میتوان در یک حوزهی علمی از پیشرفت سخن گفت، اگر و تنها اگر توالی نظریههای علمی در آن حوزه حاکی از افزایش درجهی کارآمدی در حل مسئله باشند. همین یک حکم ساده دارای پیچیدگیهای بسیاری است که کتاب حاضر قرار است از آنها پرده بردارد و رفع و رجوعشان کند.
از مختصات کلیدی این کتاب خاصیت دیالکتیکی آن است. علاوه بر دیالکتیک پیشگفته میان فلسفه و تاریخ علم، مباحث این کتاب از خلال دیالوگی صریح و روشن میان لاودن از یک سو و دیگر اندیشمندان ذیربط از سوی دیگر، به پیش میرود و به این ترتیب، نسبت موضع نویسنده با نظریههای رقیب، از تجربهگرایان منطقی گرفته تا تاریخگرایان معاصر و جامعهشناسان معرفت روشن میشود.
قسمتی از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن:
اگر مفهوم «انقلاب علمی» بخواهد فایدهی تاریخی داشته باشد، باید بتوانیم انقلابهای علمی را بهگونهای تعریف کنیم که رخ دادن آنها ناهماهنگی دائمی میان دانشمندان درخصوص بنیادهای پایهای رشتههایشان را نفی نکند.
یک رویکرد طبیعی در اینجا تمرکز روی اعداد و ارقام است. برای مثال، ممکن است کسی بگوید انقلاب علمی زمانی رخ میدهد که تعداد قابلملاحظهای از دانشمندان تأثیرگذار در هر رشته یک سنت پژوهشی را رها کنند و به سنت دیگری روی آورند؛ اما این «تعداد قابلملاحظه» یعنی چند نفر؟ مسئله نه شمارش افراد است نه اینکه تضمینی در کار باشد که پذیرش یک سنت پژوهشی توسط بیش از نصف جامعهی علمی به انقلاب ختم شود. انقلابها میتوانند با بخش نسبتاً کوچکی از دانشمندان در یک حوزه رقم بخورد و اغلب هم چنین بوده است.
ازاینروست که از انقلاب داروینی در زیستشناسی قرن نوزدهم سخن میگوییم، حتی اگر تنها بخش کوچکی از زیستشناسان فعال در نیمهی دوم قرن نوزدهم داروینی بوده باشند. از انقلاب نیوتنی در فیزیک اوایل قرن هجدهم سخن میگوییم، بهرغم اینکه بیشتر فیلسوفان طبیعی در این دوره نیوتنی نبودهاند و چنانکه دیدیم، معمول است از لایل بهعنوان کسی یاد کنیم که انقلابی را در زمینشناسی رقم زد، هرچند که بخش اعظم معاصران علمی او ملاحظاتی جدی دربارهی سنت پژوهشی موردنظر او داشتند.
نمونههایی از این دست نشان میدهد که وقوع انقلاب علمی مستلزم پذیرش یک سنت پژوهشی توسط همه یا اکثریت یک جامعهی علمی نیست، بلکه وقتی یک سنت پژوهشی جدید پا میگیرد که علاقهی کافی دانشمندان آن حوزه به وجود آید (مثلاً به واسطهی پیشرفت اولیهی چشمگیر آن) که صرفنظر از تعهدات سنتپژوهشی خودشان با سنت پژوهشی نورس کنار بیایند. جنبش نیوتن به این دلیل به راه افتاد که با انتشار پرینکیپیا و اپتیک، تقریباً همهی فیزیکدانان دستاندرکار حس کردند باید منظر نیوتنی به جهان را جدی بگیرند.
این جدی گرفتن برای بسیاری به معنی یافتن استدلالهایی محکم علیه نظام نیوتنی بود؛ اما آنچه مورد اجماع همگان بود این بود که نیوتن رویکردی را به پدیدههای طبیعی ابداع کرده که قابل چشمپوشی نیست. به همین منوال، زیستشناسان قرن نوزدهم، چه داروینیهای پرشور و چه مخالفان معتبر تکامل، متوجه بودند که باید از نقاط قوت داروینیسم بحث کنند. به بیان عمومیتر، انقلاب علمی زمانی به وقوع میپیوندد که یک سنتپژوهشی که پیشتر برای دانشمندان یک حوزه ناشناخته بوده یا نادیده گرفته میشده، به میزانی از بلوغ برسد که دانشمندان آن حوزه خود را ملزم بدانند که آن را یک مدعی جدی برای یارگیری از میان آنان و همکارانشان به حساب آورند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.