پیادهروی مرگ (مشاهیر مرگ)
درباره نویسنده هارولد شکتر:
هارولد شکتر (Harold Schechter) نویسنده کتاب پیادهروی مرگ، (متولد 1948) نویسندۀ آمریکاییست که عمدۀ فعالیتهایش را وقایعنگاریهای تاریخی بر اساس جرائم واقعی و قاتلان سریالی تشکیل میدهند. او بهمدت چهل و دو سال در یکی از دانشگاههای ایالت نیویورک به تدریس ادبیات آمریکا، اسطورهشناسی و نقد ادبی مشغول بوده است. مقالات پژوهشی شکتر در نشریات متعددی از جمله نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، لس آنجلس تایمز و اینترنشنال هرالد تریبون منتشر شده است. این نویسنده دوبار نامزد دریافت جایزهی ادگار شده بود.
درباره کتاب پیادهروی مرگ:
قسمتی از کتاب پیادهروی مرگ:
صنعتی شدن سریع پس از جنگ داخلی، منجر به ورود فوج مهاجران و البته شروع دههها رفاه و فراوانی در شهر شد. والت ویتمن که سالهای پایانی عمرش را در کمدن گذراند، زندگی در این شهر را نعمت میدانست. اواخر قرن نوزدهم میلادی، دو بلای طبیعی در کمدن رخ داد؛ پیچند ویرانگری در ۱۸۷۸ و چرخندی در ۱۸۸۵ که صدها خانه را تخریب و شرکت لایروبی آمریکا را ویران کرد و دهها نفر کشته و زخمی به جا گذاشت. ولی این اتفاقات هم نتوانستند مانع رشد سریع شهر کمدن شوند.
کمدن که میزبان «برخی از بزرگترین کارخانههای صنایع نساجی، شیمیایی، کشتیسازی، خودنویسسازی، فراوری مواد غذایی و صنایع الکترونیکی آمریکا» (کارخانههای آمریکایی شناختهشدهای مثل کَمپبل سوپ و آرسیاِی ویکتور) بود، در نیمهٔ نخست قرن بیستم بالید و شکوفا شد. این شهر که پنجمین شهر بزرگ ایالت و معروف به «کلانشهر نیوجرسی غربی» بود، قلب تپندهٔ آن منطقه شد. جفری دوروارتِ تاریخنگار مینویسد: «همه یا برای خرید و کارهای تجاری و بانکی به کمدن میآمدند یا برای رفتن به سینما یا شرکت در رویدادهای اجتماعی و فرهنگی که در بخش ساحلی این شهر برگزار میشد.»
نمای هوایی از شهر کمدن در نیوجرسی و پلی که آن را به فیلادلفیا وصل میکند، سال ۱۹۳۸.
گرچه در دههٔ ۱۹۵۰ زوال ناگزیر و تلخ کمدن و تبدیل آن به برهوتی شهری آغاز شد، هنوز هم در سالهای پس از جنگ جهانی دوم مکانی آرام و مرفه بود؛ شهری با ساکنانی عمدتاً سفیدپوست و همسایگانی خونگرم که کمتر اتفاقی در آن میافتاد که توجه جهانیان را جلب کند. در تمام سال ۱۹۴۸، فقط چند بار نام کمدن در اخبار روزنامهٔ نیویورک تایمز آمد. مهیجترین اخبار مربوط به شهر اینها بودند: هاوارد آلد بیستوهفتساله، عضو سابق پیادهنظام، به جرم تجاوز و قتل پیشخدمتی فیلادلفیایی، به نام مارگارت «ریتا» مکدِید، در روز پیروزی بر ژاپن محکوم به اعدام با صندلی الکتریکی شد.
فردی به نام جورج توماس در پیادهرو راه میرفت که یک بمب دودزای پنجکیلویی جلوی پایش افتاد و چیزی نمانده بود او را به کشتن بدهد. بمب از هواپیمایی افتاده بود که به پایگاهی هوایی در پنسیلوانیا بازمیگشت؛ بری وین لافِیوِ هشتساله، برندهٔ مسابقهٔ «سالمترین پسربچهٔ» ایالت در سال ۱۹۴۱، هنگام بازی «گاوچرانها و اسبدزدها» اتفاقی خودش را با طناب دار زد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.