پنجشنبههای خانم جولیا
درباره نویسنده پیهرو کیارا:
پیرو کیارا (23 مارس 1913 – 31 دسامبر 1986) نویسنده ایتالیایی بود.وی در لوینو، در دریاچه مگگیور (شمال ایتالیا) به دنیا آمد. پدرش Eugenio اهل Resuttano، سیسیل بود. مادرش ویرجینیا مافعی اهل کامناگو، دهکده پایمونتس در شهر لسا بود. وی که در سال جنگ جهانی دوم توسط شبه نظامیان فاشیست تحت تعقیب قرار گرفت، در سال 1944 به سوئیس گریخت. وی دو سال بعد به ایتالیا بازگشت و فعالیت نویسندگی را آغاز کرد. مشهورترین اثر او La stanza del vescovo سال 1976 است که به زودی پس از آن به فیلمی توسط دینو ریسی بدل شد.
درباره کتاب پنجشنبههای خانم جولیا:
پنجشنبه های خانم جولیا، داستانی است کوتاه و پلیسی به قلم پیه رو کیارا درباره ی خانم جولیای جوان و غمگین که بدون هیچ ردی از ویلای کنار دریاچه اش ناپدید می شود. همسر او مفقود شدن جولیا را به یک کارآگاه اطلاع داده و به این ترتیب جستجو آغاز می شود. این جستجو کارآگاه را به لایه های زیرین جامعه ی محلی و آرام بورژوآزی می برد؛ جایی که بر خلاف ظاهر ساکت و آرام خود، مملو از خودستایی و رازهای سر به مهر است و اشباح اسرارآمیزی در اطراف خانه ی ویلایی پرسه می زنند. زمانی که تحقیقات کارآگاه سرعت می گیرند، این داستان پلیسی کلاسیک به یک قصه ی هیجان انگیز موش و گربه بازی حقوقی تبدیل می شود.
فضای داستان در یک شهر کوچک در دهه ی پنجاه میلادی کشور ایتالیا اتفاق می افتد. خانم جولیا که همسر یک وکیل است، هر هفته با قطار به میلان می رود تا دخترش را که در یک مدرسه ی شبانه روزی درس می خواند ببیند و در عین حال به یک قرار عاشقانه هم برود. یک روز او به همراه یک چمدان ناپدید می شود و حالا معما این است که آیا جولیا خودش شوهرش را ترک کرده یا اتفاقی وحشتناک تر برای او افتاده است.
پنجشنبه های خانم جولیا اثری بسیار خواندنی است. بخش هایی از کتاب در میان نامه هایی به عقب و جلو می رود که توجه به تاریخ این نامه ها برای دنبال کردن بهتر اثر حائز اهمیت است. فضای ملودراماتیک این داستان پلیسی، تا حدی خواننده را به یاد رمان های آگاتا کریستی می اندازد و به دلیل کوتاه بودن داستان، تعداد کاراکترهای آن نیز محدود است. پایان داستان کمی غیرمعمول است که این نیز از ویژگی های داستان های کلاسیک معمایی می باشد.
داستان «پنجشنبههای خانم جولیا»، پیشنویسِ فیلمنامه اصلی تلویزیونی، ساخته رادیو-تلویزیون ایتالیاست که به همین نام در پنج قسمت در ماه آپریل ۱۹۷۰ پخش شد. روند داستان، نوشته شده برای کاربرد متناسب تلویزیونی، به اجبار در چارچوب قالب خاصی است و چنین به نظر میرسد که قسمت عمده آن از عناصر سبکی خالی است؛ اما طرح بنیادی رمان و چفت و بست زنجیره دراماتیک آن رمانی از آن به دست میدهد که «ایجاز» آن چیزی از ارزش طرح روانیاش کم نمیکند.
قسمتی از کتاب پنجشنبههای خانم جولیا:
در فاصلهای که قطار از رشته کوههای آپّن نین میگذشت با خود میگفت «حالا برایم خانم جولیا تبدیل شده به یک شبح. اگر دنبال بارسانتی نرفته باشد دنبال هیچ کس دیگری راه نیفتاده برود. به یقین خودش را توی دریاچه نینداخته. در این صورت نامهای از خودش به جا گذاشته بود. و تازه نمیرفت که با دو تا چمدان خودش را به آنجا بیندازد.» اندیشید: «بنابراین کلمه “فرار” را از روی پرونده پاک خواهم کرد و خواهم نوشت “ناپدید شدن”.» صبح روز بعد رفت سراغ وکیل ازنْگرینی. «وکیل عزیز، مسیر عوضی بود. از خانم جولیا هیچ اثری نیست. بارسانتی، خودش بود، اما با یکی دیگر. فکرش را بکنید: همسر یک وکیل مجلس. میتواند تسلای خاطری باشد وکیل.» سربازرس قدم به قدم و نکته به نکته ماموریت رمیاش را تعریف کرد و وقتی رسید به موضوع نامه از وکیل پرسید: «هیچ وقت خود شما نشنیدهاید خانم، از این بارسانتی، اسمی ببرد قبل از اینکه من راجع به او با شما حرف بزنم؟» «هیچ وقت.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.