پلنگ برفی
درباره نویسنده سیلون تسون:
سیلون تسون (Sylvain Tesson) نویسنده کتاب پلنگ برفی، نویسنده، سفرنامهنویس و جهانگرد فرانسوی است. او سال 1972 به دنیا آمد. تسون در رشتههای جغرافیا و ژئوپلتیک تحصیل کرده است. او پس از پایان تحصیلاتش با دوچرخه به دور دنیا سفر کرد. در این سفرها تسون مجذوب آسیای مرکزی شد و از سال 1997 مدام به آن مناطق سفر میکرد. کتابها و سفرنامههای تسون درباره حیوانات و چرخۀ طبیعت مورد توجه و استقبال قرار گرفت و در سال 2009 او توانست برای مجموعۀ داستان کوتاه «زندگی عجیب و غریب» جایزۀ گنکور را دریافت کند. سال 2011 نیز برای کتاب «جنگلهای سیبری» جایزۀ مدیسین به تسون تعلق گرفت. همینطور سال 2019 تسون برای کتاب «پلنگ برفی» هم جایزۀ رنودو را دریافت کرد.
درباره کتاب پلنگ برفی:
فرانسوا بوئل: «داستانی ماجراجویانه با رنگوبوی جستجوی عرفانی. کتابی در ستایش صبر، حیات وحش و زیبایی.»
ژان- کلود راسپینژا: «کتابی تحسین برانگیز، زیبا، تاثیر گذار، پرمایه و مدرن ستیز.»
«پلنگ برفی» روایتگر شکیبایی و سکونی است که از آدمهای مشتاقِ لحظههای جادویی زندگی انتظار میرود و نیز داستان حیوانهایی که ما را میبینند و ما جز با چشمانی جستجوگر قادر به دیدنشان نیستیم. حیوانها موجوداتی شگفتانگیزند که خیال میکنیم همه رازهایشان را کشف کردهایم. سیلون تسـون در تَبت پی میبرد که چقدر کم میداند از حیوانی ساده و به چشم خویشتن میبیند که چه دور شدهایم از اصل، از مادر طبیعت، از سرچشمه پیدایش
تسون به تبت سفر میکند و در آنجا با چند نفر از اهالی برای دیدن پلنگ برفی به طبیعت میروند. او ابتدا فکر میکرد پلنگ برفی منقرض شده اما متوجه میشود که مونیه شش سال است در تعقیب این حیوان جذاب است. پلنگ برفی در ارتفاع 4000 متری و بلکه بیشتر است. آنها باید ساعتها در شرایط بسیار سخت منتظر بمانند تا بلکه چند لحظه حرکت با شکوه حیوان را تماشا کنند. تسون مشاهداتش از حیوانات دیگر تا رسیدن به پلنگ برفی را همراه با جزئیات و مکانها در کتاب برای مخاطب به تصویر میکشد. او در این سفر، اسامی و نامهای مکانهای جغرافیایی را تغییر میدهد تا شکارچیان نتوانند به آن مناطق هجوم ببرند. او عاشق حرکت است، اما در این سفر چارهای نیست جز ساکت و ساکن ماندن! تسون برای دیدن پلنگ برفی و دیگر حیوانات تبت مجبور به استتار و ساکن ماندن است. در این سکونِ حیرتانگیز رازهایی از طبیعت برایش آشکار میشود که او با جزئیات برای مخاطب تعریف میکند تا خواننده بیشتر درباره زندگی حیوانات تفکر کند.
قسمتی از کتاب پلنگ برفی:
در سراسر این دنیا موجوداتی میمردند و لاشههای دریدهشدهشان به دستِ لاشخورها میافتاد و سپس به دامن فلات خال میانداختند. خیلی زود، اسکلتهایی که اشعههای فرابنفش سوزانده بودنشان، دوباره به والسِ طبیعت باز میگشتند. این همان شهودِ زیبای یونان باستان بود: انرژیِ جهان در چرخهای بسته میچرخید، از آسمان تا سنگ، از علف تا بدن، از بدن تا زمین، زیر ترکۀ خورشیدی که فوتونهایش را پیشکشِ مبادلات نیتروژنی میکرد. باردو تودول کتاب تبتیِ مردگان، نیز همان حرفِ هراکلیتوس و فیلسوفانِ سیلان جهان را تکرار میکرد. همهچیز در گذر است، همهچیز در جریان است، همهچیز سپری میشود، خرها چهار نعل میروند، گرگها گیرشان میاندازند، کفتارها در هوا شناور میشوند: نظم، تعادل، تابشِ خورشید. سکوتِ لهکننده. نور مستقیم، انسانهای کمتعداد. اینها رویاست.
ما هم آنجا بودیم، در آن پارک زندگانی، خیرهکننده و ناخوشاحوال. مونیه بهمان گفته بود: «بهشتی با دمای منفی 30 درجۀ سانتیگراد. حساب زندگی کامل بود: تولد، دویدن، مردن، پوسیدن، بازگشت به بازی به شیوهای دیگر. حالا دلیلِ علاقۀ مغولها به رها کردن مردههایشان را در دشتهای سبز میفهمیدم. اگر مادرم وصیت میکرد خوشحال میشدم برویم پیکرش را در یکی از چینخوردگیهای کولون دفن کنیم. آنوقت پیش از آنکه مردارخوارها خودشان را به آوارههای دیگری بسپرند و به کالبدهای جدید ـ موش، کرکس، مارـ در آیند، او را تکهپاره میکردند تا تجسم مادر را پیشکش پسرک بیمادری کنند، در حرکتِ بال، تموجِ پولکِ ماهی و تکانِ پشم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.