پرده (آخرین پروندهی هرکول پوآرو)
درباره نویسنده آگاتا کریستی:
آگاتا کریستی (Agatha Christie) (زاده ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ – درگذشته ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶) نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. کریستی، اولین نویسندهای است که کتابهایش بیشترین ترجمه را به زبانهای مختلف دنیا داشتهاست. پس از وی ژول ورن و سپس شکسپیر قرار دارند. آگاتا کریستی در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در ۸۵ سالگی به مرگ طبیعی درگذشت.
وی همچنین طولانیترین نمایشنامه جهان را به نام The Mousetrap که از سال ۱۹۵۲ تا ۲۰۲۰ در West End اجرا شد و همچنین شش رمان با نام مستعار Mary Westmacott نوشت. در سال ۱۹۷۱، وی بخاطر کمک به ادبیات به یک Dame (DBE) تبدیل شد. رکوردهای جهانی گینسکریستی را به عنوان پرفروشترین نویسنده داستان در تمام دورانها معرفی میکند، رمانهایش بیش از دو میلیارد نسخه فروش داشتهاند.
کریستی در یک خانواده ثروتمند از طبقه متوسط متوسط در تورکی، دوون به دنیا آمد و عمدتاً در خانه تحصیل میکرد. او در ابتدا یک نویسنده ناموفق بود و شش رد پی در پی داشت، اما این در سال ۱۹۲۰ با انتشار “ماجرای مرموز در استایلز ” با حضور کارآگاه “هرکول پوآرو” تغییر کرد. شوهر اول او آرچیبالد کریستی بود. آنها در سال ۱۹۱۴ ازدواج کردند و قبل از طلاق در سال ۱۹۲۸ صاحب یک فرزند شدند. در طول هر دو جنگ جهانی، وی در بیمارستانهای بیمارستان خدمت کرد و دانش کاملی در مورد سمومی که در بسیاری از رمانها، داستانهای کوتاه و نمایشنامههای وی وجود داشت را بدست آورد. پس از ازدواج با ماکس مالوان باستانشناس در سال ۱۹۳۰، او هر ماه چندین ماه را در حفاریها میگذراند در خاورمیانه و دانش دست اول او در حرفه خود را در داستان خود استفاده کرد.
طبق فهرست ترجمه، او ترجمه شدهترین نویسنده فردی است؛ و پس از آن هیچ کتابی با فروش تقریبی ۱۰۰ میلیون فروش، یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ است. نمایش صحنهای کریستی با نام The Mousetrap رکورد جهانی طولانیترین اجرای اولیه را به خود اختصاص دادهاست. در تاریخ ۲۵ نوامبر ۱۹۵۲ در سالن تئاتر سفیران در وست اند لندن افتتاح شد و تا سپتامبر ۲۰۱۸ بیش از ۲۷۵۰۰ اجرا داشتهاست. این نمایش در مارس ۲۰۲۰ به دلیل همهگیری ویروس کرونا بسته شد.
در سال ۱۹۵۵، کریستی اولین دریافت کننده جایزه استاد بزرگ اسرارآمیز آمریکا بود. اواخر همان سال، شاهد دادستان دریافت جایزه ادگار برای بهترین بازی. در سال ۲۰۱۳، او توسط ۶۰۰ رماننویس حرفه ای انجمن نویسندگان جنایت، به عنوان بهترین نویسنده جنایی و قتل راجر آکروید به عنوان بهترین رمان جنایی تاکنون شناخته شدهاست. در سپتامبر ۲۰۱۵، و سپس هیچکسی در رایگیری با حمایت مالی املاک نویسنده، «کریستی مورد علاقه جهان» لقب گرفت. بیشتر کتابها و داستانهای کوتاه کریستی برای تلویزیون، رادیو، بازیهای ویدیویی و رمانهای گرافیکی اقتباس شدهاست. بیش از سی فیلم سینمایی بر اساس کارهای او ساخته شدهاست.
درباره کتاب پرده:
پرده آخرین پروندهی هرکول پوآرو و آواز قوی اوست، رمانی که بسیاری از منتقدان آن را شاهکار آگاتا کریستی و یکی از برجستهترین آثار جنایی قرن بیستم میدانند. در این کتاب بسیاری از قواعد رایج رمانهای پلیسی زیر پا گذاشته میشود و شعبده بازیهای آگاتا کریستی، این «ملکهی جنایت»، خواننده را به شگفتی میآورد.
داستان این کتاب دربارهٔ قتلهایی است که طی آن قاتلین همیشه به گناه خود اعتراف میکنند و علت این قتلها فردی است که با نزدیک شدن به دیگران در تلاش است تا آنها علیه نزدیکان خود تحریک کند و به نوعی نقش «کاتالیزور» را در قتل ایفا کند. در این کتاب هرکول پوآرو به مکانی برمیگردد که در اولین داستان یعنی ماجرای اسرارآمیز در استایلز در آنجا حضور داشته. پوآرو در این داستان طی نامهای از دوست قدیمی خود یعنی آرتور هستینگز دعوت میکند تا به عمارت استایلز بیاید. عمارت استایلز حالا به مسافرخانهای بین راهی تبدیل شدهاست.
در این داستان پوآرو با پنج قتل روبه رو شدهاست و فردی که نقش کاتالیزور را ایفا کرده حال به این عمارت آمده و هدفش یکی از افراد آنجاست. پوآرو از ابتدا میداند که قاتل کیست اما به دنبال مدارک میگردد و تا پایان داستان و پس از مرگش قاتل را به دوستش «آرتور هستینگز» میشناساند. در این داستان پوآرو از تمامی اعصار خداحافظ میکند و دارفانی را وداع میگوید.
قسمتی از کتاب پرده:
کیست که تجربهای کهنه را به یاد بیاورد یا احساسی قدیمی را بازیابد و اندوهی غریب و ناگهانی بر دلش ننشیند؟
«من زمانی این کار را کردهام…»
چرا این کلمات همیشه آدمی را عمیقا متأثر میسازند؟
سوار بر قطار و چشم دوخته به مناظر یکنواخت اسکس این را از خودم پرسیدم.
چند وقت پیش بود که درست همین مسیر را طی کردم؟ آن موقع (به شکل احمقانهای) فکر میکردم زندگی دیگر روی خوشش را به من نشان نخواهد داد! مجروح آن جنگی بودم که همیشه برای من آن جنگ باقی ماند، جنگی که حالا جنگی دوم و به مراتب هولناکتر آن را یکسره از یادها برده بود.
سال ۱۹۱۶، آرتور هیستینگز جوان دیگر خودش را مردی بالغ و جاافتاده میدانست. هیچ نمیدانستم زندگیام تازه آغاز شده است.
آن روزها پای در این سفر گذاشته بودم تا مردی را ملاقات کنم که با تأثیر عمیقش بر سرنوشتم زندگیام را شکل داد، گرچه خودم آن زمان این را نمیدانستم. در حقیقت، من به قصد اقامتی چندروزه رفته بودم پیش دوست قدیمیام جان کاوندیش. مادرش به تازگی دوباره ازدواج کرده بود و خانهای ییلاقی به نام « استایلز» داشت. در طول راه، تنها به تجدید دیداری دلپذیر بارفیقی قدیمی میاندیشیدم. اصلا فکرش را هم نمیکردم که قرار است درگیر هزارتوی تاریک قتلى مرموز شوم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.