پدرو و کاپیتان (جهان نمایش 35)
درباره نویسنده ماریو بندتی:
ماریو بندتی (Mario Benedetti) نویسنده کتاب نمایشنامه پدرو و کاپیتان، با نام کامل ماریو اورلاندو هملت هاردی برنئو بندتی فاروگیا (Mario Orlando Hamlet Hardy Brenno Benedetti Farrugia) (۱۴ سپتامبر ۱۹۲۰ (میلادی) ـ ۱۷ مه ۲۰۰۹) روزنامهنگار، شاعر و نویسنده سرشناس اروگوئه ای بود. از او به عنوان یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات آمریکای لاتین در قرن بیستم یاد میشود. بندتی سال ۱۹۲۰ در یک خانواده مهاجر ایتالیایی در شهر پاسو دلوس توروس در اروگوئه به دنیا آمد. ۱۴ سالش بود که در یک مغازه مشغول به کار شد. از ۱۵ سالگی به خاطر سرودن شعر و نوشتن داستان وارد حلقههای ادبیات آمریکای لاتین شد. او از جوانی وارد حرفه روزنامهنگاری شد و برای چند دهه سردبیر مجلات ادبی و سیاسی بود. بندتی به عنوان منتقد ادبی و سینمایی در روزنامههای اروگوئه و دیگر کشورهای اسپانیاییزبان کار کرد.
بندتی علاوه بر نویسندگی و شاعری یک فعال سیاسی نیز بود. او تمایلات چپی داشت و از انقلاب کوبا حمایت میکرد. در کنار نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز و ارنستو ساباتو از استقلال پورتوریکو پشتیبانی میکرد. او سال ۱۹۷۱ به تشکیل ائتلاف چپ در اروگوئه به نام جبهه فراگیر کمک کرد تا نظام دو حزبی کشورش را که ۱۵۰ سال حاکم بود، به چالش بکشد. پس از کودتای نظامی سال ۱۹۷۳ جبهه فراگیر غیرقانونی اعلام شد و مجله ماریو بندتی که مارچا نام داشت، توقیف شد و بندتی به تبعید رفت. او سالهای تبعید را در بوینوسآیرس، لیما، هاوانا و مادرید گذراند. او ۱۲ سال بعد به اروگوئه برگشت. اما همچنان به زندگی در اسپانیا هم ادامه داد.
درباره مجموعه جهان نمایش:
جهان نمایش مجموعهای است از متنهایی که برای صحنهی نمایش یا دربارهی آن نوشته شدهاند. انواع نمایشنامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایشنامههایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متنهای نظری در حوزهی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای میگیرند.
درباره کتاب پدرو و کاپیتان:
ماریو بندتی در کتاب «پدرو و کاپیتان» از خلال نمایشنامهای در چهار پرده، که وقایع آن بهتمامی در اتاق بازجویی و بین یک شکنجهگر و شکنجهشونده اتفاق میافتد، دو انسان را مقابل هم قرار میدهد که یکی، بهسود قدرت حاکم، دیگری را عذاب میدهد و دیگری، برای آرمانی انسانی، مقاومت میکند و دربرابر شکنجهگری که نمایندۀ استبدادی مخوف است، وا نمیدهد و به آرمانهای خود و به همرزمانش و مردمی که بهخاطرشان مبارزه کرده است خیانت نمیکند. بندتی در کتاب «پدرو و کاپیتان» روان شکنجهگر را میکاود تا انگیزهها و عواملی را که او را بهسمت شکنجه سوق دادهاند به صحنه آورد و بر آنها نور بتاباند.
بندتی، چنانکه خود در مقدمهاش بر کتاب «پدرو و کاپیتان» توضیح داده است، ابتدا قرار بوده این کتاب را بهصورت یک رمان، با عنوان «غلوزنجیر»، بنویسد اما بعد نظرش تغییر کرده و موضوع رمانی را که در سر داشته است به نمایشنامه تبدیل کرده که حاصلش همین کتاب «پدرو و کاپیتان» شده است.
قسمتی از کتاب پدرو و کاپیتان:
پدرو: دنبال چی هستی؟ این از روشهای مدرن اعترافگیری است؟
کاپیتان: شاید.
پدرو: (فکورانه) خب، میپرسم. خانواده داری؟
کاپیتان: (از پرسش او تعجب کرده است.) برای تو چه اهمیتی دارد؟
پدرو: برای من هیچ اهمیتی ندارد؛ اما برای خودت باید داشته باشد، البته اگر خانواده داشته باشی.
کاپیتان: داری تهدیدم میکنی؟
پدرو: به این میگویند دگرگونی براثر حرفه! شماها وقتی از خانوادهی کسی سراغ میگیرید، دارید تهدیدش میکنید.
کاپیتان: پس برای چی میخواهی بدانی خانواده دارم یا نه؟
پدرو: چون اگر پدر، زن و بچه داشته باشی، برگشتن به خانه برایت عذابآور میشود.
کاپیتان: (با فریاد) چی میخواهی بگویی؟
پدرو: منظورم این است که بعد از بازجویی از آدمی که تازه شکنجه شده باید خیلی برایت سخت باشد زن یا بچهات را ببوسی؛ البته اگر زن و بچه داشته باشی.
کاپیتان کاملاً به هم میریزد، از جا میپرد و مشتی حوالهی دهان پدرو میکند.
پدرو (سعی میکند لبهایش را تکان بدهد. حرفزدن برایش مشکلتر شده است.) خوب شد که تو جزء خوبهایی.
کاپیتان: هر چیزی حدی دارد.
پدرو: داری «بد» میشوی، کاپیتان. یادت نرود که «خوب» نه میتواند و نه باید آدمی دستبسته را شکنجه بدهد. (لحظهای سکوت) بههرحال، به تو گفته باشم که نمیتوانی با همکاران شبکارت رقابت کنی. آنها کارشان را خیلی بهتر بلدند. منطقی هم هست. کاری که آنها با برق میکنند تو میخواهی با جوش آوردن خون آدم بکنی. اینطور نمیتوانی رقابت کنی.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.