وضعیت استثنایی
درباره نویسنده جورجو آگامبن:
جورجو آگامبن (Giorgio Agamben) نویسنده کتاب وضعیت استثنایی، (زاده ۱۹۴۲ در رم)؛ فیلسوف و نویسنده معاصر ایتالیایی است. مهمترین آثار جورجو آگامبن اجتماع آینده، هومو ساکر، کودکی و تاریخ، زبان و مرگ، وسایل بیهدف، پایان شعر، امر گشوده: انسان و حیوان و وضعیت استثنایی است.
درباره کتاب وضعیت استثنایی:
هر چند نظریۀ «وضعیت استثنایی» متعلق به کارل اشمیت الاهیدان سیاسی آلمانی است که در جلد اول کتاب الاهیات سیاسی (منتشر شده در سال ۱۹۲۲) به آن پرداخته و به طور مفصل ارتباط میان حاکمیت و وضعیت استثنایی را مورد بررسی قرار داده است، با این وجود این نظریه مورد استقبال متفکران بعد از او قرار گرفته و کوشیده اند با استفاده از آن وضعیت های حقوقی «استثنایی» را توضیح دهند. جورجیو آگامبن در کتاب حاضر با استفاده از این ابزار مفهومی، هم نقبی به تاریخچۀ این مفهوم و زایش آن می زند و هم اقدامات دولت جرج بوش را بعد از ماجرای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به نقد میکشد.
اندکی بیش از یک ماه بعد از حملۀ طالبان به برج های تجارت جهانی، کنگرۀ آمریکا لایحۀ میهن پرستی را تصویب کرد که به امضای جرج بوش رئیس جمهور وقت نیز رسید که طبق آن نه فقط یک سری تغییراتی در قوانین داخلی آمریکا به وقوع می پیوست، بلکه قوانین مهاجرت و تابعیت آمریکا برای خارجیان نیز بسیار سخت تر می شد. جورجیو آگامبن در مقاله اول این کتاب با عنوان «وضعیت استثنایی به مثابه الگویی از حکومت» این لایحه و سوابق مشابه آن را در قوانین رژیم نازی و حقوق عمومی فرانسه به بحث میگذارد. او از وضعیت سیاسی و حقوقی موجود در ایالات متحدۀ بعد از یازده سپتامبر استفاده می کند تا نشان دهد چگونه دمکراسی ها به دست خود به وضعیت استثنایی و تعلیق قانون دامن زدند.
در دومین مقاله تحت عنوان «نیروی قانون»، آگامبن بازگشتی می کند به دو کتاب معروف اشمیت «دیکتاتوری» و «الاهیات سیاسی» و مفاهیم وضعیت استثنایی، دیکتاتوری و شکل گیری آن، و نقش دمکراسی ها در شکل دهی به دو وضعیت نامبرده را وا می کاود. این مقاله بیشتر بازخوانیِ دو کتاب نامبرده اشمیت است. در سومین مقاله «تعلیق موقتی قانون»، آگامبن از یک وضعیت نهادی در قانون رمی استفاده می کند تا سرنمون وضعیت استثنایی اشمیتی را توضیح دهد.
او این وضعیت نهادی یا (Iustitium) را یک مدل مینیاتوری معرفی می کند از نظریۀ مدرنِ وضعیت استثنایی کارل اشمیتی. اوستیتیوم یعنی تعلیق قانون یا بهتر بگوییم تعلیق موقتی قانون که در حقوق رمی برای اولین بار به کار رفته، با عناوین دیگر در آثار نویسندگان پیشا اشمیتی تکرار شده است، هر چند صورت کریستالیزه شدۀ آن همان نظریۀ وضعیت استثنایی اشمیت است. اوستیتیوم را نمی توان ذیل دیکتاتوری طبقه بندی کرد، و هم چنان که در کتاب خواهیم دید، تلاش برای جا دادن آن ذیل اصطلاح شبه دیکتاتوری نیز وافی به مقصود نبوده، از ابهام موجود نکاسته است.
چهارمین مقاله که «نزاع گیگانت ها بر سر یک خلاء» نام دارد، مجدداً با محوریت اشمیت و الاهیات سیاسی از یک سو و والتر بنجامین از سوی دیگر، به ممکن بودن نوعی از خشونت می پردازد که کاملاً خارج و در ورای قانون قرار دارد و می تواند در دیالکتیک میان دو نوع خشونت، خشونتی که قانون ساز است و خشونتی که از قانون محافظت می کند، خلل ایجاد کند. چیزی که قانون نمی تواند هرگز آن را تحمل کند، وجود خشونتی در ورای قلمرو قانونی است؛ نه فقط به این دلیل که اهداف چنین خشونتی با قانون سازگاری ندارد، بلکه بیشتر به این دلیل که ماهیت چنین خشونتی در ورای قانون است. مشخصۀ بارز این نوع از خشونت این است که نه قانون ساز است و نه حافظ قانون بلکه قانون را از جایگاه خود به زیر می کشد.
پنجمین مقاله «ضیافت، عزاداری، ناهنجاری» نام دارد و موضوع محوری بحث مجدداً اوستیتیوم است. آگامبن توضیح می دهد که برای توضیح قانع کننده ای از تحول معنایی این واژه متفکران رمی و مورخان قانون نیز مشکل داشتند؛ زیرا هر چند در لغت اوستیتیوم به معنای وضعیت استثنایی بود، اما معنای عزداری عمومی برای مرگ حاکم یا بستگان نزدیک آن را هم می داد. پرسشی که این صاحبنظران مطرح کردند این بود که چگونه واژه ای که در حقوق عمومی برای اشاره تعلیق قانون در وضعیت های استثنایی به کار می رفته، اکنون معنای عزاداری در مرگ فامیل حاکم یا خود حاکم را میدهد.
برخی پاسخ را در قیاس توضیح دهندۀ میان عزاداری و مرگ از یک سو و دوران های بحران های سیاسی یافته اند که در آن ها نهادهای اجتماعی و قوانین به ناگهان منحل و ناپدید می شوند. دقیقاً همان طور که در زمانۀ ناهنجاری و بحران، ساختارهای اجتماعی عادی ساقط می شوند و کارکردها و نقش های اجتماعی فرو می ریزند تا حدی که اثری از رفتارهای محدود در چارچوب فرهنگ و آداب و رسوم باقی نمی ماند. به همین قیاس، در هنگام عزاداری نیز تعلیق و جابجایی روابط اجتماعی صورت می پذیرد.
آخرین مقاله «آکتوریتاس و پوتستاس» نام دارد (سلطه و زور) و به تبار تاریخی وضعیت استثنایی و سربرآوردن آن برای نخستین بار در قوانین رمی می پردازد. در این مقاله نیز آگامبن توضیح می دهد که چقدر پیدا کردن یک معنای دقیق و راضی کننده برای آکتوریتاس و پوتستاس، به طوری که تحولات تاریخی و معنایی این واژه را هم لحاظ کرده باشد، مشکل است. وی به اشمیت و کتاب او «حافظ قانون اساسی» اشاره می کند که در آن اشمیت کوشیده بود قدرت بی طرف رئیس جمهور رایش را در وضعیت استثنایی آن سال ها از طریق این دو واژه توضیح دهد. آگامبن معتقد است که باید در عین توجه به تاریخچۀ این دو مفهوم، آن ها را در بستر اجتماعی و سیاسی شان گذاشت و تعریف کرد.
قسمتی از کتاب وضعیت استثنایی:
قانون مهمترین دستاورد زندگی جمعی و سیاسی آدمی است. قانون وضع شد نه برای سرکوب ما، که برای تضمین این که هرگز کسی نتواند به تنهایی تمامی حقوق را به تصرف خود درآورد. در تصور ما قانون همواره نماد مرزی است بین تمدن و توحش، آستانهای که ما را از وحشت زیست منفرد و «حیوانی» بیرون نگاه میدارد. اما این داستان جذاب، برخلاف انتظار ما، هرگز بدین شکل متعادل تحقق نیافته است. مرزها چنان مخدوش شدهاند که دیگر هیچ نقطهای از زندگی از چنبرهی کنترلگر و سرکوبگر قانون در امان نیست. حاکمیت بدل به محفظهای بسته شده است که در آن از قانون چیزی جز زور و خشونت محض آن باقی نمانده است. قدرت خشن قانون حالا بر سراسر حیات چنگ انداخته. این گزاره بینهایت مهم است.
چرا که دوران مدرن یک امکان بنیادین را در زیست سیاسی آدمی کشف کرد: هرگاه نظمی قانونی، که قرار بود زیست جمعی ما را تضمین کند، همچون غدهای سرطانی کل بدن جامعه را به تباهی بکشد، مردم با توسل به قدرت برسازندهی خود این نظم منسوخ را سرنگون خواهند کرد: انقلاب. اما قدرت مطلقه درست به واسطهی وحشت از همین کنش بنیانگذار مردمی، خود را در زمانهی ما همچون قطب مخالف و منافی آن تعریف کرده است: وضعیت استثنایی. اگر انقلاب مردمی خنثیکردن نظم قانونی یک سیستم منسوخ است برای تأسیس یک نظم جدید، در مقابل آن وضعیت استثنایی در صور مختلفش تلاش قدرت برساخته است برای جلوگیری از این بازآفرینی.
وضعیت استثنایی تکنیکی سیاسی است که حاکم به کار میبرد تا اعلام کند زندگی و کنش هرگز بیرون از نظم موجود امکان ندارد: هر زمان که نظم حاکمیت احساس خطر بکند، قانون را به شکلی تعلیق میکند که درواقع با کل واقعیت همسان شود و عملاً بتوان هر کنش سادهای را جرم تلقی کرد. پس برای تجربهی زیستنی متفاوت و آزاد، وظیفهی ما گسستن مفصل و پیوند بین خشونت و قانون؛ زندگی و هنجار است. وضعیت استثنایی و سیطرهی قانون بر زندگی، درواقع امکان هرگونه سیاست را از بین برده است. بازگشودن این امکان در گرو گشودن همین فضای بین قانون و زندگی است در قالب کنشی سیاسی که رشتهی پیوند خشونت و قانون را بگسلد. کنش انسانی بدین ترتیب از محبس اهداف رها میشود و بدل به وسیلهای بیهدف میگردد: پراکسیس یا کنش انسانی، رها از هرگونه وابستگی به قانون.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.