وصیت خیانت شده
وصیت خیانتشده از آثار متأخر میلان کوندراست. این کتاب در ترجمه فارسی در ۸ بخش، ترجمه و چاپ شده است؛ بخشهایی همچون روزی که مردم دیگر به پانورژ نمیخندند، سایه اختهی قدیس گارتا، بداههگویی در بزرگداشت استراوینسکی، در جستجوی زمان حال گمشده، آثار و عنکبوتها، بچه منفور خانواده، کوره راههایی در مه و اینجا در خانه خودت نیستی، رفیق عزیز.
در این مجموعه یادداشتها، میلان کوندرا، ردپای تحول رمان را از رابله تا کافکا پی میگیرد و بین ادبیات و موسیقی خطی موازی میکشد. میلان کوندرا در شهر برونو چکسلواکی به دنیا آمد. در سال ۱۹۴۷ به حزب کمونیست این کشور پیوست و خلال بیست و سه سال بعد، دوبار از حزب اخراج شد: بار اول در ۱۹۵۰، و بار دوم در ۱۹۷۰٫ کوندرا تا هنگام اجرای سیاست عادیسازی پس از اشغال چکسلواکی در ۱۹۶۸، که کارش را از دست داد، استاد مدرسه ملی فیلم پراگ بود. در دوره عادیسازی، آثار او را در کتابفروشیها و کتابخانههای چکسلواکی ممنوع و زندگی را روزبهروز برایش دشوارتر کردند. کوندرا به اتفاق همسرش، در ۱۹۷۵، به دعوت دانشگاه رن فرانسه، که به او پیشنهاد تدریس داده بود، راهی این کشور شد و از آن به بعد در فرانسه زندگی میکند. کتابهای او طی دو دهه گذشته در کشورهای اروپایی و ایالات متحده با استقبال زیادی روبهرو شده و جوایز بسیاری را از آن خود کردهاند.
قسمتی از کتاب وصیت خیانتشده:
تصویر کافکا که این روزها قبول عام یافته است، در اصل از یک رمان ناشی میشود. ماکس برود آن را بیدرنگ پس از مرگ نویسنده نوشت و در ۱۹۲۶ منتشر کرد. عنوان را دریابید: قلمرو جادو شده عشق. این رمان کلیدی، رمانی است که کلید دارد، رمانی با یک کلید. قهرمان آن نویسندهای آلمانی در پراگ به نام نووی است، که به گونهای قابل تشخیص، خودنگاره خوشایندی از برود است-که زنها عاشقش بودند و اهل ادب غبطهاش را میخورند. نووی/برود همسر مردی را از راه به در میبرد و مرد با توطئههای شیطانی بسیار استادانه او را چهار سال به زندان میاندازد. ما بلافاصله تا خرخره در داستانی فرو میرویم که با نامحتملترین تصادفها به هم وصله پینه شده است (شخصیتها از سر تصادف محض در کشتیای در دریا، در یکی از خیابانهای حیفا، در خیابانی در وین، به هم برمیخورند)، ما شاهد مبارزهی میان خوبی (نووی و معشوقهای) و بدی هستیم، از واگشتهای ملودراماتیک غصهدار میشویم، ما روح حساس نووی/برود را که اغلب دچار افسردگی میشود تحسین میکنیم. این رمان اگر به خاطر شخصیت گارتا نبود، پیش از آنکه نوشته شود، فراموش میشد. زیرا گارتا، دوست صمیمی نووی، تک چهره کافکاست. این رمان، بدون این کلید، فاقد پر جاذبهترین شخصیت تمام تاریخ ادبیات میبود، او به عنوان قدیس دوره و زمانه ما توصیف میشود، اما حتی درباره قداست و پارساییاش هم چیز زیادی دستگیرمان نمیشود، جز اینکه نووی هرازگاه که گرفتاریهای عشقی پیدا میکند نظر دوستش را جویا میشود و این دوست هم در مقام قدیس، بدون تجربهای اینچنینی، قادر به اظهار نظر نیست. چه ناسازه بینظیری: کل تصویر کافکا و کل سرنوشت آثار منتشر شده پس از مرگش، اول، در این رمان سادهلوحانه، در این اثر دریوری، در این معجون کاریکاتور رمان طراحی شده و شکل گرفته است که به لحاظ زیباییشناسی، درست در قطب مخالف هنر کافکا قرار دارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.