هخامنشیان فرمانروایان جهان باستان (مجموعه تاریخ ایران زمین 2)
درباره نویسنده محسن جعفری:
محسن جعفری نویسنده کتاب هخامنشیان فرمانروایان جهان باستان، متولد 1363 نویسنده و پژوهشگر ایرانی است.
درباره کتاب هخامنشیان فرمانروایان جهان باستان:
«مجموعه تاریخ ایران زمین» با هدف آشنایی عموم مردم جامعه به ویژه جوانان با تاریخ و فرهنگ ایران نوشته شده است. در هر کتاب این مجموعه به یکی از دوره های تاریخی ایران پرداخته شده و تلاش شده با تکیه بر تازه ترین و مهمترین پژوهشها، چشماندازی ژرف و همه جانبه از تاریخ و فرهنگ ایرانی در آن دوره ارائه شود. در این کتابها فقط به شرح رویدادها و تاریخ سیاسی پرداخته نمیشود ، بلکه ساختار سیاسی و اقتصادی، زبان و ادبیات، دین، معماری و شهرسازی و هنرهای هر دوره نیز معرفی میشود. کوشش بر این بوده که کتاب های این مجموعه برای آشنایی خوانندگان غیردانشگاهی با تاریخ و فرهنگ ایران بسنده باشند و همزمان برای دوستداران جدیتر تاریخ ایران دری به سوی آثار تخصصیتر و جهان زیبای ایران شناسی بگشایند.
قسمتی از کتاب هخامنشیان فرمانروایان جهان باستان:
آغاز زندگی کوروش کبیر مانند بسیاری از شخصیتهای تأثیر گذار تاریخ، با قصه و افسانه آمیخته شده است. هرودوت روایتی افسانه گونه از آغاز زندگی کوروش دارد که چکیده آن چنین است: آستیاگ شبی خواب دید که از شکم دخترش ماندانا آبی بیرون آمد که به سیلی تبدیل شد و سرتاسر آسیا را فراگرفت خوابگزاران به او گفتند تعبیر خوابش آن است که دخترش ماندانا فرزندی به دنیا خواهد آورد که تاج و تخت او را سرنگون و سرتاسر آسیا را تصرف خواهد کرد آستیاگ برای جلوگیری از چنین رویدادی ماندانا را به همسری کمبوجیه پارسی درآورد زیرا باور داشت که مادها هرگز زیر بار فرمانبرداری از فردی پارسی نخواهند رفت.
آستیاگ مدتی پس از ازدواج ماندانا بار دیگر خواب دید از شکم دخترش تاکی روییده و بر سرتاسر آسیا سایه افکنده است. شاه ماد هراسان شد و چون فهمید که دخترش باردار است او را به هگمتانه آورد تا نوزاد او را از میان بردارد. ماندانا پسری به دنیا آورد و آستیاگ بیدرنگ او را به هارپاگ سردار مورد اعتمادش سپرد تا وی را بکشد. هارپاگ کودک را به چوپانی سپرد تا او را به کوهستانی ببرد و از میان بردارد. چوپان کودک را با خود برد و چون به خانه رسید فهمید که همسر باردارش کودکی مرده به دنیا آورده است. چوپان به اصرار همسرش کودک را به او سپرد و جنازه دریده شده فرزند خود را به هارپاگ نشان داد.
ده سال گذشت و پسر ماندانا در خانه چوپان بزرگ شد، اما نشانه های بزرگ منشی در او نمایان بود. کوروش روزی در بازی کودکانه شاه شد و فرمان داد پسر یکی از بزرگان ماد را چوب بزنند. بزرگ زاده مادی بسیار خشمگین شد و شکایت به آستیاگ برد. کوروش و چوپان را به دربار آستیاگ بردند و در آنجا بود که راز برملا شد. آستیاگ بار دیگر خوابگزاران را فراخواند و با آنها مشورت کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.