نیمی از من و این شهر دیوانه
درباره نویسنده گلناز فرخ نیا:
گلناز فرخنیا نویسنده کتاب نیمی از من و این شهر دیوانه، متولد 1364 است.
درباره کتاب نیمی از من و این شهر دیوانه:
زندگی و گذشته “نفس” اینفلوئنسلر معروف اینستاگرام به اندازه کافی پیچیده و مشکوک و تاریک است و درست زمانی که تا رسیدن به یکی از آرزوهایش که آن هم ازدواج با علیرضاست، فقط چند قدم مانده است پای مانی ملکزاده به زندگیاش باز میشود. زندگی نفس دستخوش تحول عظیمی میشود؛ چرا که رازها و گذشتهی نفس به دست مانی یکی یکی فاش میشوند. نفسی که برای رسیدن به منافعش از این شهر بیزار است رو در روی مانی قرار میگیرد که انگار میخواهد پای نیمهی تاریک وجودش را به این شهر زنجیر کند…
قسمتی از کتاب نیمی از من و این شهر دیوانه:
-میدونی آدمهایی که خیلی ادعای زرنگیشون میشه، یه جایی بد پاشون گیر میافته؟
قفسهِ سینهام بیاراده از خشم و حرص محکم بالا و پایین میرود.
-دارم میبرمت یه جا شاید یه چیزایی یادت بیاد!
-همین الان بگو، حوصله مسخرهبازیهات رو ندارم، نمیخوامم باهات جایی بیام.
دکمه ضبط را میفشارد و با غضب میگوید:
– بشین تا برسیم، باور کن صبرِ منم حدی داره
محکم به پشتی صندلی تکیه میدهم و زیرِ لب میگویم:
-صبرِ منم حدی داره…
مانی در حال و هوای خودش بود و به قدری با سرعت رانندگی میکرد که هر کس جز من که عاشق سرعت بودم، کنارش نشسته بود از ترس سکته میکرد. واردِ جاده لواسان که میشود، طاقتم طاق شد، نمیخواستم فکر کنم حدسم درست است و به مقصدش کجاست! نمیخواستم تا زندهام بار دیگر آن باغ لعنتی را ببینم.
پلکهایم را روی هم میفشارم، گلویم خشک و طعم دهانم به تلخی میزند. در تمام آن پیچهای لعنتی نفسم را حبس میکنم، دلم نمیخواهد کوچکترین تغییری در حالم توجه مانی را جلب کند.
بالاخره جاده لعنتی به پایان میرسد، سنگینی نگاهش را حس میکنم و میدانم اگر متقابلاً نگاهش کنم ترس رخنه کرده در بند بند وجودم را از حال پریشانم میفهمد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.