نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
درباره نویسنده بهمن تقی زاد:
بهمن تقیزاد نویسنده کتاب نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، از سال ۱۳۵۴ به چریکهای فدایی پیوست و زندگی مخفی در پیش گرفت. او متأثر از تورج حیدری بیگوند سیاستهای چریکی و مبارزه مسلحانه را به پرسش گرفت و مبارزه سیاسی را ارجح دانست.
درباره کتاب نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران:
نوشتن تاریخچهی گروه منشعب از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به دو دلیل عمده دشوار است: نخست به این دلیل که با تاریخچهی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پیوند ناگسستنی دارد -سازمانی مخفی که در شرایطی بسیار دشوار زیر شدیدترین تدابیر امنیتی فعالیت میکرد، زندگی مخفی و مسلحانه داشت و علناً به دشمنی اعلان جنگ مسلحانه داده بود که از همهی امکانات سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی پشتیبانان امریکایی و اسرائیلی و غربیاش استفاده میکرد. رفقا پیاپی کشته میشدند و همراه با خود اطلاعات باارزش و گاه حتی اطلاعات هویتی خود را نیز میبردند.
رهبری سازمان در سه مقطع بهطور کامل از بین رفت و همه کشته شدند. از بیش از دویست چریک فدایی، که به فعالیت مخفی روی آورده بودند، فقط حدود ده درصد آنها در اوایل سال ۱۳۵۶ باقی مانده بودند که مسئولیتشان به عهدهی سه چهار عضو معمولی و کمتجربهی سازمان بود. سیستم تشکیلاتی سازمان، بهخاطر شرایط ویژهای که در آن فعالیت میکرد، بهشدت سلسلهمراتبی و ارتباطات افقی در آن بسیار محدود بود. فردی که در رأس دسته قرار داشت معمولاً تمامی اطلاعات مربوط به دسته را در اختیار داشت و دربارهی کموکیف انتقال اطلاعات به بالاتر از خود و دیگر تیمهای دسته تصمیم میگرفت.
او خانههای تیمی و افراد و هویت آنها را میشناخت. از بالا اطلاعات دریافت میکرد و دربارهی چگونگی توزیع اطلاعات در داخل دسته آزادی عمل داشت. او حتی دربارهی اینکه کدام کتابها در دستهی او خوانده یا نگهداری شود یا نشود نیز تصمیم میگرفت. با ضربه خوردن او اطلاعات بسیار مهمی از بین میرفت. برای مثال، هر چند رفقای باقیماندهی مطلع سازمان تأیید میکنند که نامهی مورخ ۲ خرداد ۱۳۵۵ منسوب به حمید اشرف، به احتمال قوی نوشتهی خود اوست، اما کسی نمیداند حمید اشرف برای تحقق اهدافی که در نامه تعیین کرده بود چه برنامهها و پیشبینیهایی داشت که ناکام ماند. خیلی حدسها در میان رفقای باقیماندهی سازمان و گروه منشعب زده میشد که واقعیت آنها و منظرهی کامل آنها روشن نیست.
از خبرنامههای چند صفحهای داخل سازمان که صرفاً در داخل تیمها گردش داشتند هیچ اثری باقی نمانده است، حال آنکه این صفحات حاوی بحثهای مهمی میان رفقای سازمان بودند و رفقا در آنها نظریات خود را دربارهی مسائل مختلف، از نقد رژیم غذایی در سازمان گرفته تا موضوع تنبیه شلاق و نیز بحث موضعگیری در مقابل مائو مطرح میکردند که اطلاع از آنها برای تدوین سیر تحولات فکری سازمان اهمیت بسیار دارد. همچنین است آییننامهها و نیز سه شماره از پنج شمارهی نشریهی تبلیغ مسلحانه (نشریهی داخلی) که باعنوان نشریهی ویژهی بحث درونسازمانی منتشر شد و بیشتر حاوی بحثهای نظری بود و ناپدید شده است.
دشواری دیگر این بود که رفقای سازمان از هنگام شکلگیری نظریات انتقادی تورج حیدری بیگوند در داخل سازمان تا وقوع انشعاب و پس از آن، طبق رویهی نانوشتهای نظریات اعضای گروه و ریشههای آنها و پیوندهای آنها با سازمان و دلایل شکلگیری را نادیده گرفتند، انکار کردند یا دربارهی آن سکوت اختیار کردند. آنها توجه نکردند که تاریخ سازمان چریکهای فدایی خلق بدون تاریخ گروه بزرگی از کادرهای آن ناقص است و تاریخی که بخش مهمی از موضوع تحقیق خود را حذف میکند تاریخ نیست. گروه منشعب را تنها یک فرد و یک کتاب تشکیل نمیداد. شش تن از اعضای آن پیشتر زندانی سیاسی بودند و پس از اتمام دورهی زندان با عزمی راسختر برای نبرد مرگ و زندگی به صفوف سازمان پیوسته و مخفی شده بودند.
قسمتی از کتاب نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران:
یک چریک فدایی خلق چریک فدایی خلق چه ویژگیهایی دارد؟ آیا اصولاً میتوان خصوصیاتی برای چریک فدایی خلق تعریف کرد؟ طی سالها با رفقای گوناگونی زندگی کردم و شاهد رفتارها، هنجارها و خصوصیات شخصیتی آنها بودم یا حکایات بسیاری دربارهی رفقای نادیده شنیدم. ما از درون جامعه آمده بودیم، هریک با ارزشها و فرهنگ خاص خود که ممکن بود با یکدیگر همخوانی داشته باشد یا نداشته باشد. یگانه معیار سازمان در انتخاب ما پذیرش سازمان و مشی مسلحانه و آمادگی برای جانبازی در این راه بود. ما از رژیم شاه، که مردم ما را سرکوب، به آنها ظلم و آنها را تحقیر میکرد، متنفر بودیم و باور داشتیم که سازمان همان نیروی معجزهگری است که جان ما را با رضایت و اشتیاق فراوان ما به خدمت میگیرد و به کمک آن انقلاب را تسهیل میکند.
هم برای ما و هم برای سازمان هیچچیز از این مطلوبتر و خواستنیتر و سهلتر نبود اگر میسر میشد. ما با تمام وجود آماده بودیم و آرزو داشتیم که نباشیم، اما مردم سعادتمند و آزاد باشند. برای خودمان هیچ نمیخواستیم، حداکثر شاید ذکری و نامی در کتابی یا در کتیبهای، این یاد که این چریک فدایی همه چیزش و جانش را بر سر آرزوهای مردمش گذاشت و رفت تا نسلهای بعد روی ظلم و بیعدالتی و جهل و استبداد را نبینند.
اما میخواستیم به جای رژیم منفوری چون رژیم شاه چه چیزی باشد؟ میخواستیم مردم را چگونه به سعادت برسانیم؟ چه الگویی برای آن داشتیم؟ از آزادی چه میفهمیدیم؟ از عدالت چه؟ در حکومتی که میخواستیم پیاده کنیم، جایگاه دیگر نیروها و طبقات چه بود؟ الگوی ما برای زندگی سالم و انقلابی چه بود؟ اگر هدف ما محقق میشد و همانطور که پیشبینی میکردیم رژیم شاه با سیل خشمگین مردم، که جانبازیهای ما را به راه انداخته بود، سرنگون میشد، آیا مصیبت ما تازه آغاز نمیشد؟ حکومت ما چه راهی در پیش میگرفت و به چه چیز شباهت پیدا میکرد؟ ما چه برنامهای برای حکومت انقلابی یا برآمده از انقلاب خود داشتیم؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.