نویسنده
درباره نویسنده یاسمینا خضراء:
یاسمینا خضراء (Yasmina Khadra) نویسنده کتاب نویسنده، با نام اصلی محمد مولیالسهول (زاده 10 10 ژانویه 1955)، که با نام قلم یاسمینا خضرا شناخته میشود، یک نویسنده الجزایری است که به زبان فرانسه می نویسد. مولیالسهول، افسر ارتش الجزایر، نام همسر خود را به عنوان نام مستعار برای جلوگیری از سانسور نظامی اتخاذ کرد. با وجود انتشار بسیاری از رمان های موفق در الجزایر، مولیالسهول تنها در سال 2001 هویت واقعی خود را پس از ترک ارتش و رفتن به فرانسه فاش کرد. وی ارتش را به عنوان سرلشکر در سال 2000 ترک کرد. ناشناس ماندن تنها راه برای زنده ماندن وی و جلوگیری از سانسور در طول جنگ داخلی الجزایر بود. در سال 2004، نیوزویک او را به عنوان “یكی از نویسندگان نادری كه قادر به معنای خشونت امروز در الجزایر است” تحسین كرد.
درباره کتاب نویسنده:
اتوبیوگرافیای که تاریخ معاصر الجزایر نیز در آن به دقت و وضوح بهتصویر کشیده شده است. روایتی واقعی از قلم بهدست گرفتن یک عضو کوچک ارتش که قریحه ادبی و رویای کودکیاش، شاید برشی ناچیز و تجربهای گاه مشترک از رویاهای مشترک انسان معاصر با او و هماندیشانش بهشمارآید.
این البته تنها عنوانی است از بیرونیترین لایه داستان نویسنده برای مجاب ساختن مخاطبی که از این گونه ژانرهای ادبی را میپسندد و میخواند، شاید اندکی وسواس برای گرتهبرداری از این پوسته بتواند راهی باشد برای سرکشی به اعماق روحی سرکش و عصیانگر که میخواهد و صد البته میتواند دیکتاتوری را به ظریفترین شکل ممکن به نقد بکشد و از دل یک روایت ساده خطی خاطرهپرداز، لایههایی پنهانتر از این جریان شوم بیرون بکشد و انسان را در مواجهه با این نکته کلیدی که اولین دیکتاتوری در کدام نقطه زندگی آغاز، اتفاق و ادامه پیدا میکند، قرار دهد و پس آن، گاه بازخوردها و مقابلههای ممکن و ناممکن این هنجارشکنیِ نیمعصیانگر و نیم تنداده را به تماشا بنشیند.
قسمتی از کتاب نویسنده:
از آنجا که نه بهشت و نه جهنمی در دسترس است و نمیدانیم اتفاق کجا پایان میپذیرد و تقدیر کجا آغاز میشود، تمایل به بخشش داریم. چند بار به بهانه اینکه خوبی مرا میخواهند، باعث رنجم شدهاند؟ من وسواسگونه سعی میکردم در برابر زخم حاصل از نوازش دیگران ناله نکنم و در برابر اقدامات سحرآمیز شلاقزنندگانم فریب آنان را نخورم. بعدها، بسیاری غمزده خواهند گفت چرا و چطور نتوانستهاند پشت لبخند «رضایتآمیز»م درد و رنجم را بفهمند؛ آنان میدانند که میان رنج خودم و رنج دوستی که به اشتباه فکر میکند ندانسته باعث آزارم شده است، من رنج خودم را ترجیح میدهم. ما آدمها در زندگی مادرمان را انتخاب نمیکنیم، دوستانمان را نیز. گمان میکنیم دنیای خودمان را میسازیم، درحالیکه به آنچه هست راضی میشویم.
هرگز چیزی جز ابزاری برای خیال واهی خود نیستیم. خواه تسلیم بشویم یا لذت ببریم، دلگیری زمستان مانع رسیدن بهار شاد نخواهد شد. انسان فرزانه برای دگرگونی ناگهانی فصلها فلسفهای دارد. آنکس که فرزانگی ندارد، نمیتواند هیچچیز را تغییر دهد. برای ساختن دنیا، از هرچیزی کمی لازم است و نیز شجاعت بسیار تا خللی در آن وارد کند. شاید به این دلیل بود که در آن صبح پاییز در گوشهای پناه گرفته بودم، درحالیکه ماشین پژو زمان را میشکافت و به جلو میرفت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.