نفست را هدر نده مجموعه مورگان دین جلد ششم
درباره نویسنده ملیندا لی:
ملیندا لی (Melinda Leigh)، نویسندهی آمریکایی است که بیشتر به سبک نوشتاری داستانهای تریلر شهرت دارد. او قبل از نویسندگی کارمند بانک کار بود و نویسندگی تنها برای او راهی برای تمدد اعصاب و حال خوب بوده است. او زمانی که در بانک کار میکرد و مشغول بزرگ کردن فرزندانش بود از نوشتن به عنوان راهی برای فرار از شلوغی روز استفاده میکرد. ملیندا بعد از مدتی کار خود را در بانک رها کرد و به طور حرفهای به عنوان یک رماننویس شروع به کار کرد. از رمانهای او بیش از 7 میلیون نسخه تا امروز در جهان فروخته شده است.
SHE CAN RUN عنوان اولین رمان ملیندا لی است که بعد از انتشار با استقبال خوبی مواجه شد. این کتاب نامزد دریافت جایزهی بهترین کتاب اول توسط «انجمن بینالمللی نویسندگان داستانهای تریلر» شد.
درباره کتاب نفست را هدر نده:
اینکتاب ششمین عنوان مجموعه «مورگان دین» اثر ملیندا لی نویسنده پرفروش مجله والاستریت است که پیش از آن، ترجمه چهار جلد آن با عناوین «بگو متاسفی» و «آخرین وداع»، «استخوانها دروغ نمیگویند»، «من قاتل نیستم» و «ماه پشت ابر نمیماند» با ترجمه همینمترجم توسط کتابسرای تندیس منتشر شدهاند.
شخصیت اصلی اینداستان مردی بهنام مورگان دین است که از جلد دوم، بهعنوان یکوکیل شجاع همراه با همکارش لنس کروگر که یک کارآگاه خصوصی است، درگیر پرونده گمشدن مرموز یک زن میشود و جلد سوم هم با پیدا شدن شواهد شوکهکنندهای در نزدیکی خانه دین و کروگر شروع میشود.
قسمتی از کتاب نفست را هدر نده:
اون کجاست؟
پنهان در زیر سایههای خانهی ویلایی کوچک اولیویا کروز به ساعتش نگاه کرد. حدود ساعت ده بود. در چند هفتهی گذشته اولیویا پنج شنبهها ساعت پنج عصر از خانهاش بیرون میرفت و تا نه ونیم شب به خانه برمیگشت تا حالا باید به خانه میرسید. مگر اینکه برنامه اش را عوض کرده باشد.
دستانش را روی سینه در هم گره کرد و با انگشت اشاره روی چانهاش ضرب گرفت. شاید امشب اصلاً به خانه برنگردد. بعضی شبها به خانهی دوست پسرش میرفت. گاهی هم دوست پسر شب را پیش او میماند، ولی هیچ وقت پنج شنبه چنین اتفاقی نیفتاده بود.
بیست دقیقهی دیگر هم منتظرش میماند اگر نمیآمد سوار وَن میشد ماشینش را حدود یک و نیم کیلومتر دورتر کنار پارکی گذاشته و تا خانهی اولیویا دویده بود. در حال حاضر در نقطه ی خیلی راحتی نزدیک به پارکینگ او پناه گرفته بود. آنجا حدود دو متري جلوی خانه که حصارکشی شده بود و از سطل زباله در برابر عابران محافظت میکرد برای او محل اختفای خیلی خوبی فراهم کرده بود شب سپتامبر نسیم فرح بخشی داشت. از بین نردههای چوبی نگاهی به خیابان انداخت این محله آن قدر ساکت بود که بشود صدای شب را شنید. صدای آرام برگهای…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.