نغمه خارزار
درباره کتاب نغمه خارزار:
سایه، هکر حرفهای که به دنبال گذشتهی مبهمش دل از نیویورک شلوغ کنده و با قبول شرط عجیبی به تهران میآید.
آن هم حضور در عمارت تاجر مطرح و پرنفوذ امیرپناه.
چیزی نمیگذرد که به عمارت حملهی مسلحانه شده و متهم آن کسی نیست جز، سایه!
قسمتی از کتاب نغمه خارزار:
سرآغاز زندگی هر آدمی چیست؟ زندگی ما آدم ها از کجا آغاز میشود؟ از همان لحظه که نطفهای بیش نیستیم یا نه از بدو تولدمان؟ یا باز هم نه! از زمان آغاز درد هایمان؟! شاید همان درد درست باشد. همان دردی که وقتی آغاز میشود، تازه میفهمیم که چه شده، که چه هستیم. دردی که در سینهمان روز به روز بزرگ و بزرگتر میشود؛ بغض میشود، پایین نمیرود. غم میشود، سنگینی میکند. سنگ میشود، دنیایمان را پر از دل شکستن میکند.
امان! امان از درد که به اندازهی تمام جهان سنگین است. ای کاش معنای درد هم همچون واژهاش این چنین کوتاه بود. ای کاش درد، درد نبود. غمش این چنین سنگین نبود و من در تعجبم از این فرهنگ لغت زبان پارسی که تمام واژههای دردناکش این چنین کوتاهند و وجودشان این چنین بزرگ! در حالی که واژههایی که طعم خوش زندگی را میدهند، بلند و واقعیتشان کوتاه است.
آنقدر کوتاه که به اجبار برای همیشگی بودنشان باید صورتکی بر روی چهره بزنی تا نهان شوند و کسی با خبر نشود؛ اما تنها همین صورتک هم کافی نیست. باید صدایت، حرکاتت، همه نشان دهندهی آن باشند که دردی نیست،که غمی نیست. و من چقدر از نظرم خوشبختم که ترسناکترین وهم جهانم را دارم تا به او پناه ببرم. تاریکی شب را دارم تا نقابکم را بردارم و خودم باشم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.